انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : خلع، عزل از پادشاهی <hr> معانی دیگر : خلع، عزل از پادشاهی

معنی : خلع، عزل از پادشاهی معانی دیگر : خلع، عزل از پادشاهی

dethronement

dethronements

dethrones

dethyroidism

deticked

deticker

detickers

detin

detinet

<hr> معنی : غصب، ضبط مال دیگری <hr> معانی دیگر : (حقوق)، توقیف غیر قانونی دارایی یا ملک قانونی

معنی : غصب، ضبط مال دیگری معانی دیگر : (حقوق)، توقیف غیر قانونی دارایی یا ملک قانونی

detinue

detinues

detinuit

detn

detonability

<hr> قابل انفجار، ترکیدنی

detonable

detonatability

detonatable

<hr> معنی : منفجر شدن، ترکانیدن، با صدا ترکیدن <hr> معانی دیگر : (با صدای بلند) منفجر کردن یا شدن، ترکیدن، ترکاندن، فراپرت شدن

معنی : منفجر شدن، ترکانیدن، با صدا ترکیدن معانی دیگر : (با صدای بلند) منفجر کردن یا شدن، ترکیدن، ترکاندن، فراپرت شدن

detonate

detonated

detonates

detonating fuse

<hr> معنی : انفجار <hr> معانی دیگر : انفجار

معنی : انفجار معانی دیگر : انفجار

detonation

detonational

detonations

<hr> معنی : قابل انفجار <hr> معانی دیگر : اماده انفجار، ترکنده

معنی : قابل انفجار معانی دیگر : اماده انفجار، ترکنده

detonative

<hr> معنی : چاشنی، منفجر کننده <hr> معانی دیگر : (در بمب و دینامیت و مواد انفجاری) فتیله، خرج میانجی

معنی : چاشنی، منفجر کننده معانی دیگر : (در بمب و دینامیت و مواد انفجاری) فتیله، خرج میانجی

detonator

detorsion

detort

<hr> معنی : انحراف، خط سیر را منحرف کردن <hr> معانی دیگر : راه انحرافی (که هنگام تعمیر و بسته بودن راه اصلی به کار می رود)، از بیراهه رفتن، از راه فرعی یا انحرافی رفتن یا بردن، (برای احتراز از شلوغی و غیره) دور زدن، بیراهه، کژراهه، راه فرعی

معنی : انحراف، خط سیر را منحرف کردن معانی دیگر : راه انحرافی (که هنگام تعمیر و بسته بودن راه اصلی به کار می رود)، از بیراهه رفتن، از راه فرعی یا انحرافی رفتن یا بردن، (برای احتراز از شلوغی و غیره) دور زدن، بیراهه، کژراهه، راه فرعی

detour

detoured

detouring

detours

<hr> مخفف: زهرزدایی کردن (detoxify) و زهرزدایی (detoxification)

مخفف: زهرزدایی کردن (detoxify) و زهرزدایی (detoxification)

detox

detoxicant

detoxicate

detoxicated

detoxication

<hr> معنی : دفع مسمومیت <hr> معانی دیگر : طب دفع مسمومیت، مرتفع شدن حالت مسمومیت

معنی : دفع مسمومیت معانی دیگر : طب دفع مسمومیت، مرتفع شدن حالت مسمومیت

detoxification

detoxified

detoxifies

<hr> معنی : رفع کردن <hr> معانی دیگر : (در مورد مسمومیت با الکل یا مواد مخدر وغیره) زهر زدایی کردن، طب رفع کردن مسمومیت

معنی : رفع کردن معانی دیگر : (در مورد مسمومیت با الکل یا مواد مخدر وغیره) زهر زدایی کردن، طب رفع کردن مسمومیت

detoxify

<hr> معنی : کاستن، کم کردن، گرفتن، کسر کردن، کاهیدن <hr> معانی دیگر : (با: from) کاستن از (چیز دلخواه)، کم جلوه کردن یا دادن

معنی : کاستن، کم کردن، گرفتن، کسر کردن، کاهیدن معانی دیگر : (با: from) کاستن از (چیز دلخواه)، کم جلوه کردن یا دادن

detract

detracted

detracter

detractingly

<hr> معنی : کاهش، افترا، کسر، بد گویی، کسر شان <hr> معانی دیگر : کاهش (از چیز دلخواه)، سعایت، زشت یادی، بی اعتبارسازی، غیبت (پشت سر کسی حرف بد زدن)

معنی : کاهش، افترا، کسر، بد گویی، کسر شان معانی دیگر : کاهش (از چیز دلخواه)، سعایت، زشت یادی، بی اعتبارسازی، غیبت (پشت سر کسی حرف بد زدن)

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی