انگلیسی به فارسی

feinschmeckers

<hr> معنی : تظاهر، وانمود، ظاهری، نمایش دروغی، حمله خدعه امیز، وانمود کردن <hr> معانی دیگر : (در مشت زنی یا عملیات جنگی ـ برای گمراه سازی حریف تظاهر به حمله کردن) تک نمایی، حمله ی دروغی، حمله ی وانمودین، وانمودگری، فریبکاری، (ارتش و مشت زنی و شمشیر بازی و غیره) حمله ی دروغین کردن، تک نمایی کردن، حمله ی وانمودین کردن، وانمودگری کردن، فریبکاری کردن، خدعه

معنی : تظاهر، وانمود، ظاهری، نمایش دروغی، حمله خدعه امیز، وانمود کردن معانی دیگر : (در مشت زنی یا عملیات جنگی ـ برای گمراه سازی حریف تظاهر به حمله کردن) تک نمایی، حمله ی دروغی، حمله ی وانمودین، وانمودگری، فریبکاری، (ارتش و مشت زنی و شمشیر بازی و غیره) حمله ی دروغین کردن، تک نمایی کردن، حمله ی وانمود

feint

feinted

feinter

feinting

feints

feirie

feiseanna

<hr> (محلی) سگ کوچک و پرسروصدا، نوعی سگ کوچک

(محلی) سگ کوچک و پرسروصدا، نوعی سگ کوچک

feist

feistier

feistiest

feists

<hr> معنی : چابک، عصبانی <hr> معانی دیگر : دعوایی، جنگی، پرخاشگر، (عامیانه)، حساس، فراوان

معنی : چابک، عصبانی معانی دیگر : دعوایی، جنگی، پرخاشگر، (عامیانه)، حساس، فراوان

feisty

felafel

felaheen

felahin

feldsher

<hr> (سنگ شناسی) فلدسپار (نوعی کانی بلورین که از سیلیکات آلومینیم و سدیم و پتاسیم و کلسیم تشکیل شده و در سنگ های آذرین یافت می شود)، فلدسپات، فلدسپار جوهریست که دربسیاری ازسنگهای خروجی پیدامیشود

(سنگ شناسی) فلدسپار (نوعی کانی بلورین که از سیلیکات آلومینیم و سدیم و پتاسیم و کلسیم تشکیل شده و در سنگ های آذرین یافت می شود)، فلدسپات، فلدسپار جوهریست که دربسیاری ازسنگهای خروجی پیدامیشود

feldspar

feldspars

<hr> feldspathose : دارای فلدسپار

feldspathic

feldspathization

feldspathose

fele

felichthys

felicia

felicide

<hr> معنی : خوشحال، لذت بخش، خوشی اور، خوش قدم <hr> معانی دیگر : (نادر) شادی آور، خوشی زا

معنی : خوشحال، لذت بخش، خوشی اور، خوش قدم معانی دیگر : (نادر) شادی آور، خوشی زا

felicific

felicify

<hr> معنی : خوشبخت کردن، تبریک و تهنیت گفتن، مبارک باد گفتن <hr> معانی دیگر : تبریک گفتن، شادباش گفتن، تهنیت گفتن، خوش باش گفتن، آفرین گفتن، (قدیمی) شاد کردن

معنی : خوشبخت کردن، تبریک و تهنیت گفتن، مبارک باد گفتن معانی دیگر : تبریک گفتن، شادباش گفتن، تهنیت گفتن، خوش باش گفتن، آفرین گفتن، (قدیمی) شاد کردن

felicitate

felicitated

felicitates

felicitating

<hr> معنی : تبریک، شادباش <hr> معانی دیگر : شادباش، تبریک

معنی : تبریک، شادباش معانی دیگر : شادباش، تبریک

felicitation

felicitations

felicitator

felicitators

felicities

<hr> به موقع، بجا، درخور، به هنگام، شایسته، مناسب، خوش بیان، بلیغ، فصیح، گزیده گوی، مقتضی، لطیف، شیرین، ماهرانه، سعادت امیز

به موقع، بجا، درخور، به هنگام، شایسته، مناسب، خوش بیان، بلیغ، فصیح، گزیده گوی، مقتضی، لطیف، شیرین، ماهرانه، سعادت امیز

felicitous

felicitousness

<hr> معنی : اقتضاء، برکت، سعادت، خوش بختی <hr> معانی دیگر : نیکبختی، خوشی، رستگاری، سعادتمندی، بخت خوب، مایه ی خوشی، خوش بیانی، شیرین سخنی، گزیده گویی، فصاحت، بلاغت، مناسبت

معنی : اقتضاء، برکت، سعادت، خوش بختی معانی دیگر : نیکبختی، خوشی، رستگاری، سعادتمندی، بخت خوب، مایه ی خوشی، خوش بیانی، شیرین سخنی، گزیده گویی، فصاحت، بلاغت، مناسبت

felicity

felictous

<hr> (هر جانوری که از تیره ی گربه سانان باشد) گربه سان، گربه، گربه مانند

(هر جانوری که از تیره ی گربه سانان باشد) گربه سان، گربه، گربه مانند

felid

felidae

felids

felinae

<hr> معنی : گربه صفت، وابسته به تیره گربه، گربهای <hr> معانی دیگر : گربه مانند، گربه وار، دارای حرکات موزون و حیله گری گربه، (جانور شناسی) گربه سان (از تیره ی گربه سانان)

معنی : گربه صفت، وابسته به تیره گربه، گربهای معانی دیگر : گربه مانند، گربه وار، دارای حرکات موزون و حیله گری گربه، (جانور شناسی) گربه سان (از تیره ی گربه سانان)

واژه های حرف "f" - انگلیسی به فارسی