انگلیسی به فارسی

fierabras

fierasfer

fierasferid

fierasferoid

<hr> معنی : خشمگین، سبع، ژیان، حریص، تندخو، قوی، درنده، خشم الود، شرزه <hr> معانی دیگر : دد منش، درنده خو، هار، شدید، لگام گسیخته، نا مهار، بی امان، بسیار مشتاق، دو آتشه، (عامیانه) ناخوشایند، زننده، اکبیری، کوفتی، بد

معنی : خشمگین، سبع، ژیان، حریص، تندخو، قوی، درنده، خشم الود، شرزه معانی دیگر : دد منش، درنده خو، هار، شدید، لگام گسیخته، نا مهار، بی امان، بسیار مشتاق، دو آتشه، (عامیانه) ناخوشایند، زننده، اکبیری، کوفتی، بد

fierce

fiercehearted

<hr> ازروی درنده خویی، حریصانه، خشمگینانه، سخت، باتندی

ازروی درنده خویی، حریصانه، خشمگینانه، سخت، باتندی

fiercely

fiercen

fiercening

fierding

fieri facias

fieriest

<hr> بطوراتشین، ازروى اتش مزاجى، بتندى

بطوراتشین، ازروى اتش مزاجى، بتندى

fierily

<hr> اتش مزاجى، تندى، سرکشى، گرمى

اتش مزاجى، تندى، سرکشى، گرمى

fieriness

fierte

<hr> معنی : مهیج، اتشبار، اتشین، اتشی مزاج <hr> معانی دیگر : گرم و احساساتی، خونگرم، پرشور، داغ، آتش گیر، (زود) قابل اشتعال، زود افروز، زود خشم، جوشی، آتشی مزاج، تند خو، نارخو، (زخم و کورک و غیره) آماسیده و دردناک، سرخ و داغ و دردناک، سوزناک، دارای آتش، آتش دار، پر آتش، آتشین، آذرین، آتش مانند، آتش سان، آذر گون، سوزان، شعله فام، آتش گون، آتش فام

معنی : مهیج، اتشبار، اتشین، اتشی مزاج معانی دیگر : گرم و احساساتی، خونگرم، پرشور، داغ، آتش گیر، (زود) قابل اشتعال، زود افروز، زود خشم، جوشی، آتشی مزاج، تند خو، نارخو، (زخم و کورک و غیره) آماسیده و دردناک، سرخ و داغ و دردناک، سوزناک، دارای آتش، آتش دار، پر آتش، آتشین، آذرین، آتش مانند، آتش سان، آذر گ

fiery

fiery cross

<hr> معنی : جشن، روز مقدس <hr> معانی دیگر : عید مذهبی (به ویژه روز یادبود یکی از مقدسین کلیسا)

معنی : جشن، روز مقدس معانی دیگر : عید مذهبی (به ویژه روز یادبود یکی از مقدسین کلیسا)

fiesta

fiestas

fieulamort

<hr> معنی : نی، نی لبک، فلوت، نی زدن، فلوت زدن <hr> معانی دیگر : (موسیقی)، فلوت هشت سوراخه، نی زن

معنی : نی، نی لبک، فلوت، نی زدن، فلوت زدن معانی دیگر : (موسیقی)، فلوت هشت سوراخه، نی زن

fife

fife rail

fifed

<hr> معنی : نی زن، فلوت زن <hr> معانی دیگر : نی لبک زن

معنی : نی زن، فلوت زن معانی دیگر : نی لبک زن

fifer

fifes

fifie

fifing

fifish

<hr> (حسابداری - مخفف: اول آمد و اول می رود) روش فایفو (روش ارزیابی موجودی انبار: اقلام مصرف شده یا فروخته شده را به قیمت کالایی که ابتدا خریداری شده به حساب می آورند و کالاهای موجود را به قیمت کالایی که اخیرا خریداری شده محاسبه می کنند)

(حسابداری - مخفف: اول آمد و اول می رود) روش فایفو (روش ارزیابی موجودی انبار: اقلام مصرف شده یا فروخته شده را به قیمت کالایی که ابتدا خریداری شده به حساب می آورند و کالاهای موجود را به قیمت کالایی که اخیرا خریداری شده محاسبه می کنند)

fifo

fifteener

fifteenfold

fifteens

<hr> معنی : پانزدهمین <hr> معانی دیگر : یک پانزدهم

معنی : پانزدهمین معانی دیگر : یک پانزدهم

fifteenth

fifteenths

<hr> معنی : پنجم، پنجمین، پنجمی، خامس <hr> معانی دیگر : یک پنجم، خمس، (سنجش آبگونه ها) یک پنجم گالن یا45 کوارت

معنی : پنجم، پنجمین، پنجمی، خامس معانی دیگر : یک پنجم، خمس، (سنجش آبگونه ها) یک پنجم گالن یا45 کوارت

fifth

<hr> (آمریکا) متمم پنجم قانون اساسی (که شهادت دادن بر ضد خود را غیر اجباری اعلام می دارد)

(آمریکا) متمم پنجم قانون اساسی (که شهادت دادن بر ضد خود را غیر اجباری اعلام می دارد)

fifth amendment

<hr> (در اصل - در 1936) غیر نظامیان شهر مادرید که از ژنرال فرانکو هواداری می کردند، ستون پنجم، دستگاه جاسوسی

(در اصل - در 1936) غیر نظامیان شهر مادرید که از ژنرال فرانکو هواداری می کردند، ستون پنجم، دستگاه جاسوسی

fifth column

fifth columnist

fifth cranial nerve

fifth republic

<hr> (در واگن های راه آهن و کامیون های دارای ترایلر و غیره) تشت چرخش (صفحه ی چرخ مانندی که روی آکسل یا محور واگن قرار دارد و چرخش واگن را تسهیل می کند)، تشت همبندی (صفحه ی چرخ مانندی که در عقب کامیون قرار دارد و گیره ی ترایلر در آن قرار می گیرد)، شاهنگ، (وسیله ترابری موتوری) چرخ پنجم، چرخ یدک، چرخ اضافی، زاید

(در واگن های راه آهن و کامیون های دارای ترایلر و غیره) تشت چرخش (صفحه ی چرخ مانندی که روی آکسل یا محور واگن قرار دارد و چرخش واگن را تسهیل می کند)، تشت همبندی (صفحه ی چرخ مانندی که در عقب کامیون قرار دارد و گیره ی ترایلر در آن قرار می گیرد)، شاهنگ، (وسیله ترابری موتوری) چرخ پنجم، چرخ یدک، چرخ اضافی،

fifth wheel

fifthly

fifths

fifties

<hr> معنی : یک پنجاهم، پنجاهمین، پنجاهم <hr> معانی دیگر : پنجاهمین، یک پنجاهم

معنی : یک پنجاهم، پنجاهمین، پنجاهم معانی دیگر : پنجاهمین، یک پنجاهم

fiftieth

fiftieths

fifty dollar bill

<hr> (عامیانه) نصفا نصف، پنجاه پنجاه، بالمناصفه، نیم نیم، به طور برابر، تنصیف، تقسیم بالمناصفه

(عامیانه) نصفا نصف، پنجاه پنجاه، بالمناصفه، نیم نیم، به طور برابر، تنصیف، تقسیم بالمناصفه

واژه های حرف "f" - انگلیسی به فارسی