انگلیسی به فارسی

harlequin snake

harlequin-snake

harlequina

<hr> معنی : نمایش لال بازی ودلقک بازی <hr> معانی دیگر : بخشی از نمایش که دلقک در آن نقش دارد، بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند، لودگی

معنی : نمایش لال بازی ودلقک بازی معانی دیگر : بخشی از نمایش که دلقک در آن نقش دارد، بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند، لودگی

harlequinade

harlequinesque

harlequinic

harlequinism

harlequinize

harlequins

harley street

harling

harlock

<hr> معنی : فاحشه، فاسد الاخلاق، هرزه <hr> معانی دیگر : جنده، روسپی، لگوری، راکاره، قحبه

معنی : فاحشه، فاسد الاخلاق، هرزه معانی دیگر : جنده، روسپی، لگوری، راکاره، قحبه

harlot

harlotries

<hr> معنی : هرزگی، فساد، فاحشگی، فحشاء <hr> معانی دیگر : فاحشه گری، روسپی گری

معنی : هرزگی، فساد، فاحشگی، فحشاء معانی دیگر : فاحشه گری، روسپی گری

harlotry

harlots

harls

<hr> معنی : صدمه، خسارت، زیان، ضرر، اسیب، خسران، اذیت، گزند، اسیب رساندن، خسارت وارد کردن، خسارت زدن، خسارت رساندن، خسارت وارد اوردن، صدمه زدن <hr> معانی دیگر : گزند زدن، آسیب رساندن، گزاییدن، زیان رساندن، گزایش، (اخلاقا) بد، اهریمنی، گناه آمیز، ناحق، اسیب رساندن به

معنی : صدمه، خسارت، زیان، ضرر، اسیب، خسران، اذیت، گزند، اسیب رساندن، خسارت وارد کردن، خسارت زدن، خسارت رساندن، خسارت وارد اوردن، صدمه زدن معانی دیگر : گزند زدن، آسیب رساندن، گزاییدن، زیان رساندن، گزایش، (اخلاقا) بد، اهریمنی، گناه آمیز، ناحق، اسیب رساندن به

harm

harmal

harmala

harmalin

harmaline

harman

<hr> هارماتان (باد گرم و خشک و غبارآلودی که از صحرای افریقا به سوی اقیانوس اطلس می وزد)، بادخشک زمستانی سواحل غربی افریقا

هارماتان (باد گرم و خشک و غبارآلودی که از صحرای افریقا به سوی اقیانوس اطلس می وزد)، بادخشک زمستانی سواحل غربی افریقا

harmattan

harmel

harmer

<hr> معنی : مضر، موذی، پرگزند <hr> معانی دیگر : آسیب آور، زیان بخش، پرزیان، گزایان، آسیب ناک

معنی : مضر، موذی، پرگزند معانی دیگر : آسیب آور، زیان بخش، پرزیان، گزایان، آسیب ناک

harmful

<hr> چنانکه اسیب رساند یاصدمه زند، بطورمضریاموذی

چنانکه اسیب رساند یاصدمه زند، بطورمضریاموذی

harmfully

harmin

harmine

harmines

harming

<hr> معنی : بی ضرر <hr> معانی دیگر : (نادر) آسیب ندیده، صحیح و سالم، بی زیان، بی آزار، بی گزند، بی آسیب

معنی : بی ضرر معانی دیگر : (نادر) آسیب ندیده، صحیح و سالم، بی زیان، بی آزار، بی گزند، بی آسیب

harmless

<hr> بی انکه اسیبی رساند، بدون صدمه، بطوربی اذیت

بی انکه اسیبی رساند، بدون صدمه، بطوربی اذیت

harmlessly

<hr> بی زیانی، بی اذیتی، بیضرری

بی زیانی، بی اذیتی، بیضرری

harmlessness

<hr> (اسطوره ی یونان)، هارمونیا (دختر ونوس و مارس)

(اسطوره ی یونان)، هارمونیا (دختر ونوس و مارس)

harmonia

harmoniacal

harmonial

<hr> معنی : خوش اهنگ، همساز، هم اهنگ، موزون، هارمونیک <hr> معانی دیگر : متوافق، همنوا، سازگار، همدل، هم آوا، همصدا، (ریاضی) همساز، توافقی، مثلثاتی، (برق) هارمونیک، بسامان، (موسیقی) وابسته به هارمونی (نه به ملودی)، آهنگین (در برابر: نوایی melodic)

معنی : خوش اهنگ، همساز، هم اهنگ، موزون، هارمونیک معانی دیگر : متوافق، همنوا، سازگار، همدل، هم آوا، همصدا، (ریاضی) همساز، توافقی، مثلثاتی، (برق) هارمونیک، بسامان، (موسیقی) وابسته به هارمونی (نه به ملودی)، آهنگین (در برابر: نوایی melodic)

harmonic

<hr> (ریاضی) آناکاوی هماهنگ، آنالیز هارمونیک، فراکافت هماهنگ، تحلیل توافقی یاتصاعد توافقی

(ریاضی) آناکاوی هماهنگ، آنالیز هارمونیک، فراکافت هماهنگ، تحلیل توافقی یاتصاعد توافقی

harmonic analysis

harmonic law

<hr> (ریاضی) میانگین هماهنگ، میانگین همساز، واسطه ی توافقی، اعداد متقابل

(ریاضی) میانگین هماهنگ، میانگین همساز، واسطه ی توافقی، اعداد متقابل

harmonic mean

<hr> (ریاضی - فیزیک) جنبش هماهنگ، حرکت سینوسی، جنبش آونگی، الحان مرکب، اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موجصوتی ساده تر ترکیب شده باشد

(ریاضی - فیزیک) جنبش هماهنگ، حرکت سینوسی، جنبش آونگی، الحان مرکب، اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موجصوتی ساده تر ترکیب شده باشد

harmonic motion

<hr> (ریاضی) تصاعد توافقی، فرایاز هماهنگ

(ریاضی) تصاعد توافقی، فرایاز هماهنگ

harmonic progression

<hr> (موسیقی) آهنگ های همساز، هماهنگان (harmonics هم می گویند)

(موسیقی) آهنگ های همساز، هماهنگان (harmonics هم می گویند)

harmonic series

<hr> معنی : سازدهنی، الت موسیقی شبیه سنتور <hr> معانی دیگر : ساز دهنی، الت موسیقی شبیه سنتور

معنی : سازدهنی، الت موسیقی شبیه سنتور معانی دیگر : ساز دهنی، الت موسیقی شبیه سنتور

واژه های حرف "h" - انگلیسی به فارسی