انگلیسی به فارسی

idiophone

idiophonic

<hr> (زیست شناسی) گزین دشته، ایدئوپلاسم

(زیست شناسی) گزین دشته، ایدئوپلاسم

idioplasm

idioplasmatic

idiopsychological

idiopsychology

idioreflex

idiorepulsive

idiorrhythmic

idiorrhythmism

idiorrhythmy

idiosepiidae

idiosome

idiospasm

idiospastic

idiosyncracy

idiosyncrasies

<hr> معنی : شیوه ویژه هر نویسنده، حال مخصوص، طبیعت ویژه، طرز فکر ویژه، خصوصیاتاخلاقی <hr> معانی دیگر : (ویژگی منحصر به یک فرد یا گروه معین) تک ویژگی، خصیصه ی فردی، تک سرشت

معنی : شیوه ویژه هر نویسنده، حال مخصوص، طبیعت ویژه، طرز فکر ویژه، خصوصیاتاخلاقی معانی دیگر : (ویژگی منحصر به یک فرد یا گروه معین) تک ویژگی، خصیصه ی فردی، تک سرشت

idiosyncrasy

<hr> وابسته به حالت ویژه مزاجی - وابسته بطرز فکریاشیوه ویژه کسی

وابسته به حالت ویژه مزاجی - وابسته بطرز فکریاشیوه ویژه کسی

idiosyncratic

idiosyncratically

<hr> معنی : خرفت، ادم سفیه و احمق، لاده <hr> معانی دیگر : پخمه، کالیو، احمق، خر، ابله، دبنگ، بی خرد، خرف، سبک مغز، ساده

معنی : خرفت، ادم سفیه و احمق، لاده معانی دیگر : پخمه، کالیو، احمق، خر، ابله، دبنگ، بی خرد، خرف، سبک مغز، ساده

idiot

idiot board (or card)

idiot box

idiot light

<hr> (فرانسه - روان شناسی) کانای هوشمند نما، (آدم عقب افتاده ای که در یک زمینه بخصوص بسیار استعداد دارد) کانای تک زبده

(فرانسه - روان شناسی) کانای هوشمند نما، (آدم عقب افتاده ای که در یک زمینه بخصوص بسیار استعداد دارد) کانای تک زبده

idiot savant

idiotcies

idiothalamous

idiothermic

idiothermous

<hr> معنی : ابلهانه <hr> معانی دیگر : احمقانه، نابخردانه، تهی مغزانه

معنی : ابلهانه معانی دیگر : احمقانه، نابخردانه، تهی مغزانه

idiotic

idiotical

idioticalness

idioticon

idiotise

idiotish

idiotising

<hr> معنی : سفاهت، حماقت، جهالت، بی خبری <hr> معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: idiocy

معنی : سفاهت، حماقت، جهالت، بی خبری معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: idiocy

واژه های حرف "i" - انگلیسی به فارسی