انگلیسی به فارسی

thingumajigger

thingumaree

thingumbob

<hr> معنی : چیز، همان، اسمش <hr> معانی دیگر : چیز، همان، اسمش

معنی : چیز، همان، اسمش معانی دیگر : چیز، همان، اسمش

thingummy

thingy

<hr> معنی : عقیده داشتن، فکر کردن، اندیشیدن، خیال کردن، خیال داشتن، گمان کردن، فکر چیزی را کردن <hr> معانی دیگر : تفکر کردن، سگالیدن، پنداشتن، دانستن، سبک و سنگین کردن، تعیین کردن، بررسی کردن، در (مد) نظر گرفتن، تصور کردن، به یاد آوردن، به خاطر آوردن، در نظر داشتن، قصد داشتن، در پی چیزی بودن، در فکر بودن، اندیشه کردن، باور داشتن، (با: of) به اندیشه ی چیزی افتادن، به فکر چیزی افتادن، ابداع کردن، کشف کردن، (عامیانه) اندیشه، (عامیانه) وابسته به اندیشه، تفکری، فکری، اندیشه انگیز، (مهجور) اندیشیدن <hr> think _ پسوند: روش تفکر، - اندیشی

معنی : عقیده داشتن، فکر کردن، اندیشیدن، خیال کردن، خیال داشتن، گمان کردن، فکر چیزی را کردن معانی دیگر : تفکر کردن، سگالیدن، پنداشتن، دانستن، سبک و سنگین کردن، تعیین کردن، بررسی کردن، در (مد) نظر گرفتن، تصور کردن، به یاد آوردن، به خاطر آوردن، در نظر داشتن، قصد داشتن، در پی چیزی بودن، در فکر بودن، اند

think

think about

think back

think factory

think of

<hr> کاملا مورد تفکر قرار دادن، تا پایان کار را سنجیدن، مورد بررسی دقیق قرار دادن

کاملا مورد تفکر قرار دادن، تا پایان کار را سنجیدن، مورد بررسی دقیق قرار دادن

think out

<hr> معنی : سنگین کردن، تعمق کردن <hr> معانی دیگر : مورد تفکر مجدد قرار دادن، باز اندیشی کردن

معنی : سنگین کردن، تعمق کردن معانی دیگر : مورد تفکر مجدد قرار دادن، باز اندیشی کردن

think over

<hr> (امریکا - خودمانی) مقاله ی تفسیری (در برابر: مقاله ی خبری)، مقاله خبری امیخته با افکار وتفسیرات نویسنده

(امریکا - خودمانی) مقاله ی تفسیری (در برابر: مقاله ی خبری)، مقاله خبری امیخته با افکار وتفسیرات نویسنده

think piece

<hr> (امریکا - خودمانی) سازمان پژوهشی (به ویژه به کمک کامپیوتر و غیره)، اندیشگاه

(امریکا - خودمانی) سازمان پژوهشی (به ویژه به کمک کامپیوتر و غیره)، اندیشگاه

think tank

think tank (or factory)

<hr> بسیار دوست داشتن یا تحسین کردن، نور چشم خود دانستن

بسیار دوست داشتن یا تحسین کردن، نور چشم خود دانستن

think the world of

<hr> مجددا مورد تفکر قرار دادن، مداقه کردن

مجددا مورد تفکر قرار دادن، مداقه کردن

think twice

<hr> ابداع کردن، اختراع کردن، از خود درآوردن، به فکر (کسی) رسیدن

ابداع کردن، اختراع کردن، از خود درآوردن، به فکر (کسی) رسیدن

think up

thinkability

<hr> معنی : اندیشه پذیر، ممکن، فکر کردنی، قابل فکر <hr> معانی دیگر : اندیش پذیر، قابل تفکر، قابل تصور، اندیشیدنی

معنی : اندیشه پذیر، ممکن، فکر کردنی، قابل فکر معانی دیگر : اندیش پذیر، قابل تفکر، قابل تصور، اندیشیدنی

thinkable

thinkableness

<hr> معنی : متفکر، اندیشمند، فکر کننده <hr> معانی دیگر : فکور

معنی : متفکر، اندیشمند، فکر کننده معانی دیگر : فکور

thinker

thinkers

thinkful

<hr> معنی : تفکر، متفکر <hr> معانی دیگر : اندیشگر، قادر به تفکر، اندیشمند، عاقل، دارای عقل، اندیشه، فکر، فکر کننده، با شعور

معنی : تفکر، متفکر معانی دیگر : اندیشگر، قادر به تفکر، اندیشمند، عاقل، دارای عقل، اندیشه، فکر، فکر کننده، با شعور

thinking

thinking cap

thinkingpart

thinkings

thinkling

thinks

<hr> بطور نازک یا لاغر، کم

thinly

thinned

<hr> معنی : رقیق کننده، کم کننده، نازکتر، کم پشت تر <hr> معانی دیگر : (شخص و به ویژه ماده ای که چیزی را رقیق می کند) تینر، رقیق ساز، آبناک ساز، نازک کننده

معنی : رقیق کننده، کم کننده، نازکتر، کم پشت تر معانی دیگر : (شخص و به ویژه ماده ای که چیزی را رقیق می کند) تینر، رقیق ساز، آبناک ساز، نازک کننده

واژه های حرف "t" - انگلیسی به فارسی