فرهنگ فارسی ساره

<hr> مترادف امان : پناه، حمایت، زنهار، کنف، مهلت، نگهداری، تامین، فرجه، امن، ایمن، مصون <hr> برابر پارسی : درپناه، بی بیم شدن، پناه دادن، پناه، زنهار

مترادف امان : پناه، حمایت، زنهار، کنف، مهلت، نگهداری، تامین، فرجه، امن، ایمن، مصون برابر پارسی : درپناه، بی بیم شدن، پناه دادن، پناه، زنهار

امان

<hr> برابر پارسی : گرویی

امانی

<hr> مترادف امت : پیرو، خلق، طایفه، گروه، ملت <hr> برابر پارسی : مردم

مترادف امت : پیرو، خلق، طایفه، گروه، ملت برابر پارسی : مردم

امت

<hr> برابر پارسی : بازایستادن، خودداری کردن

برابر پارسی : بازایستادن، خودداری کردن

امتتاع کردن

<hr> مترادف امتحان : آزمایش، آزمون، تجربه، تست، کنکور، مسابقه، بررسی، معاینه، وارسی <hr> برابر پارسی : آزمایش، آزمون

مترادف امتحان : آزمایش، آزمون، تجربه، تست، کنکور، مسابقه، بررسی، معاینه، وارسی برابر پارسی : آزمایش، آزمون

امتحان

<hr> برابر پارسی : آزمودن، آزمایش کردن، ویزایش

برابر پارسی : آزمودن، آزمایش کردن، ویزایش

امتحان کردن

<hr> مترادف امتناع : ابا، اجتناب، استنکاف، تحاشی، تحرز، تماشی، خودداری، رد، سرباززدن، سرپیچی <hr> برابر پارسی : خود داری، پرهیز، خودداری، سر باز زدن

مترادف امتناع : ابا، اجتناب، استنکاف، تحاشی، تحرز، تماشی، خودداری، رد، سرباززدن، سرپیچی برابر پارسی : خود داری، پرهیز، خودداری، سر باز زدن

امتناع

<hr> برابر پارسی : خودداری کردن

برابر پارسی : خودداری کردن

امتناع کردن

<hr> مترادف امتنان : تشکر، تقدیر، سپاس، سپاسداری، شکر، منت، منت پذیری <hr> برابر پارسی : سپاسگزاری، سپاس داشتن، سپاسگذاری

مترادف امتنان : تشکر، تقدیر، سپاس، سپاسداری، شکر، منت، منت پذیری برابر پارسی : سپاسگزاری، سپاس داشتن، سپاسگذاری

امتنان

<hr> مترادف امتیاز : تشخیص، تمییز، فرق، برتری، تفوق، مزیت، آوانس، نمره، پروانه، جواز <hr> برابر پارسی : برتری، برجستگی، فرداد، شمار

مترادف امتیاز : تشخیص، تمییز، فرق، برتری، تفوق، مزیت، آوانس، نمره، پروانه، جواز برابر پارسی : برتری، برجستگی، فرداد، شمار

امتیاز

<hr> برابر پارسی : برتری ها

امتیازات

<hr> برابر پارسی : همانند

امثال

<hr> مترادف امداد : اعانت، غوث، کمک، کمک رسانی، مددرسانی، مظاهرت، یاری <hr> برابر پارسی : یاری، یاری رسانی، یاوری

مترادف امداد : اعانت، غوث، کمک، کمک رسانی، مددرسانی، مظاهرت، یاری برابر پارسی : یاری، یاری رسانی، یاوری

امداد

<hr> برابر پارسی : یاری رسان، کمک رسان

برابر پارسی : یاری رسان، کمک رسان

امدادگر

<hr> مترادف امر : ( آمر ) امرکننده، حاکم، فرمانده، کارفرما | قضا، کار، جریان، حادثه، قضیه، مسئله، تحکم، حکم، دستور، فرمان، فرمایش، فقره <hr> متضاد امر : ( آمر ) مامور <hr> برابر پارسی : ( آمر ) فرمان دهنده، فرمان پاد، فرماینده | ( آمِر ) کار بَندَنده | فرمان دادن، دستور دادن، فرمایش

مترادف امر : ( آمر ) امرکننده، حاکم، فرمانده، کارفرما | قضا، کار، جریان، حادثه، قضیه، مسئله، تحکم، حکم، دستور، فرمان، فرمایش، فقره متضاد امر : ( آمر ) مامور برابر پارسی : ( آمر ) فرمان دهنده، فرمان پاد، فرماینده | ( آمِر ) کار بَندَنده | فرمان دادن، دستور دادن، فرمایش

امر

<hr> مترادف امرار معاش : ارتزاق، تحصیل معاش، روزی طلبی، کسب روزی، کسب معاش، گذران، معاش جویی <hr> برابر پارسی : گذران زندگی

مترادف امرار معاش : ارتزاق، تحصیل معاش، روزی طلبی، کسب روزی، کسب معاش، گذران، معاش جویی برابر پارسی : گذران زندگی

امرار معاش

<hr> مترادف امریه : توقیع، دستخط، فرمان، منشور <hr> برابر پارسی : فرمان نامه

مترادف امریه : توقیع، دستخط، فرمان، منشور برابر پارسی : فرمان نامه

امریه

<hr> مترادف امضا : توشیح، توقیع، دستینه، صحه، تایید، تصویب، جایزشماری، صحه گذاری <hr> برابر پارسی : دستینه، دستنوشت

مترادف امضا : توشیح، توقیع، دستینه، صحه، تایید، تصویب، جایزشماری، صحه گذاری برابر پارسی : دستینه، دستنوشت

امضا

<hr> برابر پارسی : دستینه کردن

برابر پارسی : دستینه کردن

امضا کردن

<hr> برابر پارسی : نمک ها، نمک، نمک ها

برابر پارسی : نمک ها، نمک، نمک ها

املاح

<hr> مترادف امنیت : آرامش، امن، ایمنی، صلح <hr> متضاد امنیت : بلوا، ناامنی <hr> برابر پارسی : آرامش، آسایش، بی هراسی، بی بیمی، بی هراسی، زنهار، زنهارداری

مترادف امنیت : آرامش، امن، ایمنی، صلح متضاد امنیت : بلوا، ناامنی برابر پارسی : آرامش، آسایش، بی هراسی، بی بیمی، بی هراسی، زنهار، زنهارداری

امنیت

<hr> مترادف اموال : دارایی، ضیاع، مایملک <hr> برابر پارسی : دارایی، داراک، دارایی ها

مترادف اموال : دارایی، ضیاع، مایملک برابر پارسی : دارایی، داراک، دارایی ها

اموال

<hr> مترادف امپراتور : امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، سلطان، شاه، شاهنشاه، ملک <hr> برابر پارسی : شاهنشاه

مترادف امپراتور : امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، سلطان، شاه، شاهنشاه، ملک برابر پارسی : شاهنشاه

امپراتور

<hr> برابر پارسی : شاهنشاه

امپراطور

امکا نپذیر

<hr> مترادف امکان : توانایی، قدرت، وسع، فرصت، مجال، احتمال <hr> برابر پارسی : توانایی، دست یافتن، شایش، شدنی | ( اِمکان ) شاید بودن

مترادف امکان : توانایی، قدرت، وسع، فرصت، مجال، احتمال برابر پارسی : توانایی، دست یافتن، شایش، شدنی | ( اِمکان ) شاید بودن

امکان

<hr> برابر پارسی : جادارد، شاید، شایسته است

برابر پارسی : جادارد، شاید، شایسته است

امکان دارد

<hr> مترادف امکان پذیر : مقدور، ممکن، میسر، میسور <hr> متضاد امکان پذیر : امکان ناپذیر <hr> برابر پارسی : شدنی | شُدنی

مترادف امکان پذیر : مقدور، ممکن، میسر، میسور متضاد امکان پذیر : امکان ناپذیر برابر پارسی : شدنی | شُدنی

امکان پذیر

<hr> برابر پارسی : ابزارگان، ابزارها، آساینده ها، افزارگان، افزارها، توانایی ها، داشته ها، دستمایه

برابر پارسی : ابزارگان، ابزارها، آساینده ها، افزارگان، افزارها، توانایی ها، داشته ها، دستمایه

امکانات

<hr> مترادف امین : استوار، امانت دار، ثقه، درستکار، درست، درست کردار، صالح، موتمن، معتمد، موثق <hr> برابر پارسی : ( آمین ) ایدون باد، چنین باد | درستکار، رازدار، راستین، گرودار

مترادف امین : استوار، امانت دار، ثقه، درستکار، درست، درست کردار، صالح، موتمن، معتمد، موثق برابر پارسی : ( آمین ) ایدون باد، چنین باد | درستکار، رازدار، راستین، گرودار

امین

<hr> مترادف انبساط : بسط، گسترش، گستردگی، سرور، شادی، فرح، نشاط <hr> متضاد انبساط : انقباض <hr> برابر پارسی : گشاده رویی، گستردگی، گستردن، گسترده شدن

مترادف انبساط : بسط، گسترش، گستردگی، سرور، شادی، فرح، نشاط متضاد انبساط : انقباض برابر پارسی : گشاده رویی، گستردگی، گستردن، گسترده شدن

انبساط

<hr> برابر پارسی : پیامبران، پیغمبران، وخشوران

برابر پارسی : پیامبران، پیغمبران، وخشوران

انبیاء

<hr> مترادف انتخاب : تعیین، گزینش، گلچین، برگزیدن، گزیدن <hr> متضاد انتخاب : انتصاب <hr> برابر پارسی : گزینش، برگزیدن، گزینه

مترادف انتخاب : تعیین، گزینش، گلچین، برگزیدن، گزیدن متضاد انتخاب : انتصاب برابر پارسی : گزینش، برگزیدن، گزینه

انتخاب

<hr> برابر پارسی : همه پرسی، گزیدمان

برابر پارسی : همه پرسی، گزیدمان

انتخابات

<hr> برابر پارسی : گزینشی

انتخابی

<hr> مترادف انتزاع : تجرید، تجزیه، تفکیک، جداسازی <hr> متضاد انتزاع : تعمیم <hr> برابر پارسی : آهنجش

مترادف انتزاع : تجرید، تجزیه، تفکیک، جداسازی متضاد انتزاع : تعمیم برابر پارسی : آهنجش

انتزاع

<hr> مترادف انتزاعی : تجریدی، مجرد، ذهنی، معنی <hr> متضاد انتزاعی : عینی <hr> برابر پارسی : آهنجیده

مترادف انتزاعی : تجریدی، مجرد، ذهنی، معنی متضاد انتزاعی : عینی برابر پارسی : آهنجیده

انتزاعی

<hr> مترادف انتشار : منتشر، نشر، اشاعه، ترویج، شیوع، پراکندن، گستردن، سرایت <hr> برابر پارسی : پراکندگی، پخش کردن، گستردن، افشاندن، پراکنش، پراکَنش، پراکنیدن، چاپ، گسترش

مترادف انتشار : منتشر، نشر، اشاعه، ترویج، شیوع، پراکندن، گستردن، سرایت برابر پارسی : پراکندگی، پخش کردن، گستردن، افشاندن، پراکنش، پراکَنش، پراکنیدن، چاپ، گسترش

انتشار

<hr> مترادف انتصاب : برگماری، تعیین، نصب، گماردن، گماشتن <hr> متضاد انتصاب : انتخاب <hr> برابر پارسی : گماشتن، بکارگماری، به کارگماری، گماشتگی، گمارش

مترادف انتصاب : برگماری، تعیین، نصب، گماردن، گماشتن متضاد انتصاب : انتخاب برابر پارسی : گماشتن، بکارگماری، به کارگماری، گماشتگی، گمارش

انتصاب

<hr> برابر پارسی : گماشتگی

انتصابی

<hr> مترادف انتظار : آرزو، امید، توقع، چشمداشت، شکیب، شکیبایی، صبر، نگرش <hr> برابر پارسی : چشمداشت، چشم براه بودن، چشم داشتن

مترادف انتظار : آرزو، امید، توقع، چشمداشت، شکیب، شکیبایی، صبر، نگرش برابر پارسی : چشمداشت، چشم براه بودن، چشم داشتن

انتظار

<hr> برابر پارسی : چشم داشتن

برابر پارسی : چشم داشتن

انتظار داشتن

<hr> برابر پارسی : پیش بینی می شود | پیش بینی میشود

برابر پارسی : پیش بینی می شود | پیش بینی میشود

انتظار می رود

<hr> برابر پارسی : ساماندهی

انتظامی

<hr> مترادف انتقاد : اعتراض، ایراد، ایرادگیری، تنقید، خرده گیری، عیب جویی، نکته گیری <hr> متضاد انتقاد : تمجید <hr> برابر پارسی : نکوهش، نکوهیدن، خرده گیری، سنجیدن، سنجش، باریک بینی، خُرده گیری، سخن سنجی، سره کردن

مترادف انتقاد : اعتراض، ایراد، ایرادگیری، تنقید، خرده گیری، عیب جویی، نکته گیری متضاد انتقاد : تمجید برابر پارسی : نکوهش، نکوهیدن، خرده گیری، سنجیدن، سنجش، باریک بینی، خُرده گیری، سخن سنجی، سره کردن

انتقاد

<hr> برابر پارسی : خرده گیری، خرده گرفتن

برابر پارسی : خرده گیری، خرده گرفتن

انتقاد کردن

<hr> مترادف انتقال : جابجایی، نقل، سرایت، احاله، واگذاری <hr> برابر پارسی : جابجایی، ترابرد، برگردان، جابجا کردن

مترادف انتقال : جابجایی، نقل، سرایت، احاله، واگذاری برابر پارسی : جابجایی، ترابرد، برگردان، جابجا کردن

انتقال

<hr> مترادف انتقام : تقاص، تلافی، خونخواهی، کیفر، کین جویی، کین خواهی، کین کشی، کینه توزی، مقابله بمثل <hr> متضاد انتقام : اغماض، عفو <hr> برابر پارسی : تلافی، تاوان گیری، خونخواهی، ریمنی، کینخواهی، کینه توزی، کینه جویی

مترادف انتقام : تقاص، تلافی، خونخواهی، کیفر، کین جویی، کین خواهی، کین کشی، کینه توزی، مقابله بمثل متضاد انتقام : اغماض، عفو برابر پارسی : تلافی، تاوان گیری، خونخواهی، ریمنی، کینخواهی، کینه توزی، کینه جویی

واژه های حرف "ا" - فرهنگ فارسی ساره