لپ برداری کردن (جراحی مغز)

لپ لپ

لپ لپ خوردن

لپ کون

لپان شدن

لپتان (فیزیک)

لپرکان

لپه

لپه (گیاه شناسی)

لپه شدن

لپه کردن

لپک

لپک (کالبد شناسی)

لپک برداری (جراحی)

لپی

<hr> مترادف لچ : لب، لوچه، برهنه، عریان، لخت

مترادف لچ : لب، لوچه، برهنه، عریان، لخت

لچ

لچاره

<hr> مترادف لچر : پلشت، کثیف، فاسد، هرزه، پست، لئیم، شلخته، متلک <hr> متضاد لچر : پاک

مترادف لچر : پلشت، کثیف، فاسد، هرزه، پست، لئیم، شلخته، متلک متضاد لچر : پاک

لچر

لچری

لچک

لچک به سر

لچکی

<hr> برابر پارسی : فرگاه

لژ

لژ بالا

لژ فوقانی

<hr> مترادف لک : لکه پارچه، کهنه پارچه، لته، پاره، تکه پاره، باطل، بیهوده، پوچ، یاوه، ابله، احمق، صدهزار، خسیس، لئیم، پیس، خال، داغ، نشان، آسیب، فساد، لهیدگی

مترادف لک : لکه پارچه، کهنه پارچه، لته، پاره، تکه پاره، باطل، بیهوده، پوچ، یاوه، ابله، احمق، صدهزار، خسیس، لئیم، پیس، خال، داغ، نشان، آسیب، فساد، لهیدگی

لک

لک افتادن

لک انداختن

لک بزرگ

لک دار

لک دار کردن

لک داری

لک رفتن اسب

لک رونده

لک زدن

لک زده

لک سرخ و مادرزادی پوست

لک شدن

<hr> برابر پارسی : بَلارَج، اَچوپیل، بلارج

واژه های حرف "ل" - فارسی به انگلیسی