فارسی به انگلیسی

لولو سر خرمن

لولوی سر خرمن

لولویی

لولچه

<hr> مترادف لولی : قرشمال، قرشمال، کولی، لوری، روسپی، هرجایی، بی آزرم، بی حیا

مترادف لولی : قرشمال، قرشمال، کولی، لوری، روسپی، هرجایی، بی آزرم، بی حیا

لولی

<hr> مترادف لولیدن : جنبیدن، حرکت کردن

مترادف لولیدن : جنبیدن، حرکت کردن

لولیدن

لولین

لومینال

<hr> مترادف لون : رنگ، صبغه، فام، گون، گونه

مترادف لون : رنگ، صبغه، فام، گون، گونه

لون

لون (جانور شناسی)

<hr> مترادف لوند : پرکرشمه، دلفریب، طناز، عشوه گر، بدکاره، روسپی، هرجایی

مترادف لوند : پرکرشمه، دلفریب، طناز، عشوه گر، بدکاره، روسپی، هرجایی

لوند

لوند (زن)

لوندانه

<hr> مترادف لوندی : دلال، طنازی، عشوه، عشوه گری، غمزه، غنج، کرشمه

مترادف لوندی : دلال، طنازی، عشوه، عشوه گری، غمزه، غنج، کرشمه

لوندی

لوندی کردن

<hr> برابر پارسی : چرخه

لوپ

لوپ (سینما و تلویزیون)

لوپوس

لوپوس (پزشکی)

<hr> مترادف لوچ : احول، احول، دوبین، کاچ، کاژ، کج نظر، کژبین

مترادف لوچ : احول، احول، دوبین، کاچ، کاژ، کج نظر، کژبین

لوچ

لوچ بودن

<hr> مترادف لوچه : شفه، لب، لو

مترادف لوچه : شفه، لب، لو

لوچه

<hr> مترادف لوچی : احولی، دوبینی، کاژی

مترادف لوچی : احولی، دوبینی، کاژی

لوچی

لوچی (پزشکی)

لوژ

لوژ سواری کردن

<hr> مترادف لوک : ابل، اشتر، جمل، پویچه، عشقه، عاجز، ناتوان

مترادف لوک : ابل، اشتر، جمل، پویچه، عشقه، عاجز، ناتوان

لوک

لوکزامبورگ

<hr> مترادف لوکس : اشرافی، شیک، عالی، مجلل، نفیس <hr> متضاد لوکس : فکسنی، لکنته

مترادف لوکس : اشرافی، شیک، عالی، مجلل، نفیس متضاد لوکس : فکسنی، لکنته

لوکس

لوکوات (گیاه شناسی)

لوکوموتیو

لوکی

لوکی (پزشکی)

لوگان بری

لوگان بری (گیاه شناسی)

لوگو

لوگو (کامپیوتر)

لویاتان

لویاتان (انجیل)

لوید

لویشه

لویی (گیاه شناسی)

لویی ویل (شهر)

لویی پاستور

<hr> مترادف لپ : گونه، لب، قطعه

مترادف لپ : گونه، لب، قطعه

واژه های حرف "ل" - فارسی به انگلیسی