وفاداری

<hr> مترادف وفاق : ارتباط، تناسب، توافق، ربط، سازواری، موافقت، هم آهنگی، همراهی، یکدلی، یکسانی <hr> متضاد وفاق : نفاق

مترادف وفاق : ارتباط، تناسب، توافق، ربط، سازواری، موافقت، هم آهنگی، همراهی، یکدلی، یکسانی متضاد وفاق : نفاق

وفاق

وفای

وفای به عهد کردن

وفای عهد

وفای عهده

وفاییدن

وفس

وفسی

وفق دادن

وفق دادن با

<hr> برابر پارسی : به دلخواه، به خواسته دل

برابر پارسی : به دلخواه، به خواسته دل

وفق مراد

وفق ملمع

<hr> مترادف وفور : بسیاری، تکثر، زیادی، فراوانی، کثرت، خیروبرکت، نعمت <hr> متضاد وفور : کمبود <hr> برابر پارسی : فراوانی، بسیاری، فراوان، فزونی

مترادف وفور : بسیاری، تکثر، زیادی، فراوانی، کثرت، خیروبرکت، نعمت متضاد وفور : کمبود برابر پارسی : فراوانی، بسیاری، فراوان، فزونی

وفور

وفور حزم

وفور دانش

وفور علم

وفوره

وفیات

وفیر

وق

وقا

<hr> مترادف وقاحت : بی حیایی، بی شرمی، پررویی، جسارت، دریدگی <hr> متضاد وقاحت : کم رویی <hr> برابر پارسی : بی شرمی، بی شرمی، گستاخی

مترادف وقاحت : بی حیایی، بی شرمی، پررویی، جسارت، دریدگی متضاد وقاحت : کم رویی برابر پارسی : بی شرمی، بی شرمی، گستاخی

وقاحت

<hr> مترادف وقار : ابهت، ثبات، رزانت، سکینه، سنگینی، طمانینه، متانت، مکث، مهابت، وقر، هنگ، هیبت، هیمنه <hr> متضاد وقار : سبکی <hr> برابر پارسی : فرهمندی، گرانسنگی

مترادف وقار : ابهت، ثبات، رزانت، سکینه، سنگینی، طمانینه، متانت، مکث، مهابت، وقر، هنگ، هیبت، هیمنه متضاد وقار : سبکی برابر پارسی : فرهمندی، گرانسنگی

وقار

وقار و سنگینی

وقار و متانت

وقارت

وقاص

وقاصب

وقاع

وقاهت

<hr> مترادف وقایع : اتفاقات، حوادث، سوانح، عوارض <hr> برابر پارسی : سرگذشتها، رویدادها، رخدادها

مترادف وقایع : اتفاقات، حوادث، سوانح، عوارض برابر پارسی : سرگذشتها، رویدادها، رخدادها

وقایع

وقایع روز

وقایع نگار

وقب

<hr> مترادف وقت : فرصت، مجال، مهلت، زمان، گاه، موقع، میقات، هنگام، دوره، روزگار، عصر، فصل، موسم، آن، حین، دم، ساعت، لحظه، لمحه، مدت، موعد <hr> برابر پارسی : هنگام، گاه، زمان، هنگامه، وخت

مترادف وقت : فرصت، مجال، مهلت، زمان، گاه، موقع، میقات، هنگام، دوره، روزگار، عصر، فصل، موسم، آن، حین، دم، ساعت، لحظه، لمحه، مدت، موعد برابر پارسی : هنگام، گاه، زمان، هنگامه، وخت

واژه های حرف "و" - پیشنهاد کاربران