accountabilities

<hr> معنی : جوابگویی، مسئولیت <hr> معانی دیگر : جوابگویی

معنی : جوابگویی، مسئولیت معانی دیگر : جوابگویی

accountability

<hr> معنی : مسئولیت، جوابگو، مسئول حساب، قابل توضیح <hr> معانی دیگر : مسئول، پاسخگو، توضیح پذیر، قابل توجیه، گفتنی، ایاره پذیر

معنی : مسئولیت، جوابگو، مسئول حساب، قابل توضیح معانی دیگر : مسئول، پاسخگو، توضیح پذیر، قابل توجیه، گفتنی، ایاره پذیر

accountable

accountable for

accountable manager

accountable to

<hr> معنی : حسابداری <hr> معانی دیگر : ایاره گری

معنی : حسابداری معانی دیگر : ایاره گری

accountancy

<hr> معنی : محاسب، حساب دار، ذیحساب <hr> معانی دیگر : حسابدار، ذی حساب

معنی : محاسب، حساب دار، ذیحساب معانی دیگر : حسابدار، ذی حساب

accountant

accountants

accountants receivable

accounte privcy blai

accounted

accounted for

accounted of

accounter

<hr> معنی : حسابداری، اصول حسابداری، برسی اصل و فرع <hr> معانی دیگر : گزارش بستانکاری ها و بدهکاری ها، حساب ها

معنی : حسابداری، اصول حسابداری، برسی اصل و فرع معانی دیگر : گزارش بستانکاری ها و بدهکاری ها، حساب ها

accounting

accounting and auditing enforcement release

accounting depreciation

accounting distortion

accounting entity concept

accounting for

accounting fraud

accounting history

accounting management

accounting method

accounting office

accounting practice

accounting procedures

accounting profession

accounting profit

accounting rate system

accounting server

accounting software

accounting standard

accounting treatment accorded

<hr> حسابها بازرگانى : دفاتر

حسابها بازرگانى : دفاتر

accounts

accounts department

accounts for

accounts payable

accounts receivable

accounts receivable financing

accounts recievable

accoutant

<hr> وسایل، اسباب، نظ، تجهیزات، لباس، ساز و برگ

وسایل، اسباب، نظ، تجهیزات، لباس، ساز و برگ

accouterment

accouterments

accouting

accoutrement

<hr> معنی : برسمیت شناختن، معتبر شناختن، اعتبارنامه دادن، معتبر ساختن، اختیار دادن، اطمینان کردن، مورد اطمینان بودن یا شدن <hr> معانی دیگر : نسبت دادن، منتسب کردن، منسوب کردن، جواز دادن، امتیاز یا اجازه دادن، استوارنامه دادن، اعتبار بخشیدن، مورد لطف قرار دادن، منصوب کردن (به سفارت)، مسئول دانستن، اعتقاد داشتن، معتقد بودن، باور داشتن، اعتماد کردن، استوارنامه دادن به، اطمینان کردن به، برسمیت شناختن موسسات فرهنگی

معنی : برسمیت شناختن، معتبر شناختن، اعتبارنامه دادن، معتبر ساختن، اختیار دادن، اطمینان کردن، مورد اطمینان بودن یا شدن معانی دیگر : نسبت دادن، منتسب کردن، منسوب کردن، جواز دادن، امتیاز یا اجازه دادن، استوارنامه دادن، اعتبار بخشیدن، مورد لطف قرار دادن، منصوب کردن (به سفارت)، مسئول دانستن، اعتقاد داشتن

واژه های حرف "a" - پیشنهاد کاربران