agencies of record

agencification

<hr> معنی : وکالت، نمایندگی، وساطت، ماموریت، دفتر نمایندگی، خبر گزاری، پیشکاری، گماشتگی <hr> معانی دیگر : نیرو، نیروی فعال، فعالیت، پویایی، پایوری، یاری، کمک، آژانس، اداره ی دولتی، سازمان

معنی : وکالت، نمایندگی، وساطت، ماموریت، دفتر نمایندگی، خبر گزاری، پیشکاری، گماشتگی معانی دیگر : نیرو، نیروی فعال، فعالیت، پویایی، پایوری، یاری، کمک، آژانس، اداره ی دولتی، سازمان

agency

agency conflicts

agency cost

agency costs

agency law

agency of record

agency record

agency relationship

agency theory

<hr> معنی : موضوع مورد بحی روز <hr> معانی دیگر : دستور جلسه، برنامه ی کار، موادموردبحک، مواددستورجلسه، اداب نماز، کردنی ها

معنی : موضوع مورد بحی روز معانی دیگر : دستور جلسه، برنامه ی کار، موادموردبحک، مواددستورجلسه، اداب نماز، کردنی ها

agenda

agenda setting

agendas

<hr> نارویی، ناوخشی، بی رشدی

نارویی، ناوخشی، بی رشدی

agenesis

<hr> معنی : عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته، پیشکار <hr> معانی دیگر : کارگزار، امین، کنشگر، دستار، کارمند دولت، عضو سازمان دولتی، آژان، (شیمی) عامل، سازه، موجب، باعث، (عامیانه) فروشنده ی سیار، به عنوان نماینده یا عامل عمل کردن

معنی : عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته، پیشکار معانی دیگر : کارگزار، امین، کنشگر، دستار، کارمند دولت، عضو سازمان دولتی، آژان، (شیمی) عامل، سازه، موجب، باعث، (عامیانه) فروشنده ی سیار، به عنوان نماینده یا عامل عمل کردن

agent

agent authentication

agent based

agent handling

<hr> ستون پنجم، مامور اخلال گری، مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند provocateurs agents

ستون پنجم، مامور اخلال گری، مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند provocateurs agents

agent provocateur

agential

agentic

agentive passive

agentless

agents

agera

ages

ages and ages

ages for

<hr> روانشناسى : اختلال چشایى

روانشناسى : اختلال چشایى

ageusia

agflation

agger

aggergation

<hr> معنی : جوش اتشفشانی، انباشتن، جمع کردن، متراکم شدن، گرد کردن، گرد امدن <hr> معانی دیگر : بر انباشتن، بر انباشت کردن، همجوش کردن، تلنبار کردن، کپه شدن، بر انباشته، توده شده

معنی : جوش اتشفشانی، انباشتن، جمع کردن، متراکم شدن، گرد کردن، گرد امدن معانی دیگر : بر انباشتن، بر انباشت کردن، همجوش کردن، تلنبار کردن، کپه شدن، بر انباشته، توده شده

agglomerate

agglomerated flux

agglomerated material

agglomerates

<hr> معنی : انباشتگی، توده، تراکم، انبار <hr> معانی دیگر : بر انباشتگی، کپگی، کلوخه شدگی، همجوشی، توده ی در هم آمیخته، تل، کپه، تجمع

معنی : انباشتگی، توده، تراکم، انبار معانی دیگر : بر انباشتگی، کپگی، کلوخه شدگی، همجوشی، توده ی در هم آمیخته، تل، کپه، تجمع

agglomeration

agglomeration economies

agglomerations

<hr> توده شو، دارای خاصیت تراکم، متراکم

توده شو، دارای خاصیت تراکم، متراکم

agglomerative

<hr> معنی : هم چسبی، عمل چسباندن، التیام زخم <hr> معانی دیگر : به هم چسبیدگی، (پزشکی - ترکیزه شناسی) توده ی به هم چسبیده (گویچه های خون یا میکروب ها یا باکتری ها و غیره)، کلوخه شدگی، طب التیام زخم، ترکیب لغات ساده و اصلی بصورت مرکب

معنی : هم چسبی، عمل چسباندن، التیام زخم معانی دیگر : به هم چسبیدگی، (پزشکی - ترکیزه شناسی) توده ی به هم چسبیده (گویچه های خون یا میکروب ها یا باکتری ها و غیره)، کلوخه شدگی، طب التیام زخم، ترکیب لغات ساده و اصلی بصورت مرکب

agglutination

agglutinator

<hr> (ترکیزه شناسی - ماده ای (به ویژه پادتن) که موجب به هم چسبیدگی باکتری ها و گویچه های خون و پادگن و غیره می گردد) آگلوتینین، همچسبگر

(ترکیزه شناسی - ماده ای (به ویژه پادتن) که موجب به هم چسبیدگی باکتری ها و گویچه های خون و پادگن و غیره می گردد) آگلوتینین، همچسبگر

agglutinin

<hr> ابرفت گذارى، فراسازى، ماسه گرفتگى، شن گرفتگى معمارى : برنهاد زیست شناسى : هموار کردن

ابرفت گذارى، فراسازى، ماسه گرفتگى، شن گرفتگى معمارى : برنهاد زیست شناسى : هموار کردن

واژه های حرف "a" - پیشنهاد کاربران