biclique

bicorne

bicortically

bicubic interpolation

<hr> وابسته به یا متشکل از دو فرهنگ، دو فرهنگی، دو فرهنگی frontier areas are usually bicultural نواحی مرزی معمولا دو فرهنگی هستند

وابسته به یا متشکل از دو فرهنگ، دو فرهنگی، دو فرهنگی frontier areas are usually bicultural نواحی مرزی معمولا دو فرهنگی هستند

bicultural

biculture

<hr> معنی : دندان دو پایه، دوپایه، دو گوشه، دودندانه <hr> معانی دیگر : دندان دو راسی، هریک از هشت دندان نیمه آسیا، bicuspidate : دوپایه

معنی : دندان دو پایه، دوپایه، دو گوشه، دودندانه معانی دیگر : دندان دو راسی، هریک از هشت دندان نیمه آسیا، bicuspidate : دوپایه

bicuspid

bicuspid valve

<hr> معنی : دوچرخه پایی، دوچرخه سواری کردن <hr> معانی دیگر : دوچرخه

معنی : دوچرخه پایی، دوچرخه سواری کردن معانی دیگر : دوچرخه

bicycle

bicycle bearings

bicycle courier

bicycle fisher

bicycle fishers

bicycle friendly

bicycle goal

bicycle kick

bicycle lane

bicycle short

bicycle touring

bicycling

<hr> معنی : مزایده، پیشنهاد، فرمودن، امر کردن، توپ زدن، قیمت خریدرا معلوم کردن، پیشنهاد کردن، دعوت کردن <hr> معانی دیگر : (داروسازی - مخفف لاتین: bis in die) روزی دو بار، دو بار در روز، گفتن، درخواست کردن، مبلغ پیشنهادی، مناقصه، اعلام کردن، بیان کردن، (امریکا - عامیانه) پیشنهاد عضویت دادن، سعی، کوشش، خواستن، (در اصل) التماس کردن، استدعا کردن، (گویش های محلی) دعوت کردن، دعوت، (بازی ورق) حرف زدن، تعیین قیمت کردن، بلوف، (مهجور) اسم مفعول فعل: bide، خداحافظی کردن

معنی : مزایده، پیشنهاد، فرمودن، امر کردن، توپ زدن، قیمت خریدرا معلوم کردن، پیشنهاد کردن، دعوت کردن معانی دیگر : (داروسازی - مخفف لاتین: bis in die) روزی دو بار، دو بار در روز، گفتن، درخواست کردن، مبلغ پیشنهادی، مناقصه، اعلام کردن، بیان کردن، (امریکا - عامیانه) پیشنهاد عضویت دادن، سعی، کوشش، خواستن، 

bid against

bid ask spread

bid deal

bid farewell

bid for

bid package

bid pricing

<hr> قیمت بیشتری پیشنهاد کردن، (در حراج) رو دست دیگری رفتن

قیمت بیشتری پیشنهاد کردن، (در حراج) رو دست دیگری رفتن

bid up

<hr> معنی : رام، فرمانبردار، مطیع، پیشنهادشدنی <hr> معانی دیگر : دربازی ورق دارای دست قوی که قابل توپ زدن باشد

معنی : رام، فرمانبردار، مطیع، پیشنهادشدنی معانی دیگر : دربازی ورق دارای دست قوی که قابل توپ زدن باشد

biddable

<hr> معنی : پیشنهاد کننده <hr> معانی دیگر : دستور، خواست، احضار، دعوت، (در حراج یا بازی ورق) پیشنهاد قیمت، تعیین قیمت، پیشنهاد دهنده، درخواست کننده، پیشنهاد خرید کننده

معنی : پیشنهاد کننده معانی دیگر : دستور، خواست، احضار، دعوت، (در حراج یا بازی ورق) پیشنهاد قیمت، تعیین قیمت، پیشنهاد دهنده، درخواست کننده، پیشنهاد خرید کننده

bidder

<hr> معنی : سرک <hr> معانی دیگر : جان بیدل (یزدان شناس انگلیسی و موسس کلیسای یونیتاری)، دستور، خواست، احضار، دعوت، (در حراج یا بازی ورق) پیشنهاد قیمت، تعیین قیمت، پیشنهادمزایده، فرمایش، امر

معنی : سرک معانی دیگر : جان بیدل (یزدان شناس انگلیسی و موسس کلیسای یونیتاری)، دستور، خواست، احضار، دعوت، (در حراج یا بازی ورق) پیشنهاد قیمت، تعیین قیمت، پیشنهادمزایده، فرمایش، امر

bidding

bidding form

bidding strategy

bide one's time

bide ones time

bide time

biden

<hr> دوسال یکبارر&nbsp;دهنده، دوساله، گیاه دوساله

دوسال یکبارر دهنده، دوساله، گیاه دوساله

bidental

<hr> (فرانسه) بیده، فواره ی طهارت، دو دندانی، دو دندانه، دارای دو دندان یا اندام دندان مانند

(فرانسه) بیده، فواره ی طهارت، دو دندانی، دو دندانه، دارای دو دندان یا اندام دندان مانند

bidentate

bidentate ligand

<hr> (قادر به حرکت کردن یا عمل کردن یا دریافت کردن مخابره از دو جهت) دوسویه، دوسمتی، (فرانسه) بیده، فواره ی طهارت

(قادر به حرکت کردن یا عمل کردن یا دریافت کردن مخابره از دو جهت) دوسویه، دوسمتی، (فرانسه) بیده، فواره ی طهارت

bidet

bidialectal

bidialectalism

bidimensional

<hr> معنی : مقیم <hr> معانی دیگر : سکنى، منزل

معنی : مقیم معانی دیگر : سکنى، منزل

biding

<hr> حلبی آباد، حومه ی فقیرنشین شهر، (قادر به حرکت کردن یا عمل کردن یا دریافت کردن مخابره از دو جهت) دوسویه، دوسمتی، دو جهتی، دوسویه

حلبی آباد، حومه ی فقیرنشین شهر، (قادر به حرکت کردن یا عمل کردن یا دریافت کردن مخابره از دو جهت) دوسویه، دوسمتی، دو جهتی، دوسویه

واژه های حرف "b" - پیشنهاد کاربران