boxed heart tie

boxed item

boxed lunch catering

boxed rod

<hr> معنی : مشت زن، بوکس باز <hr> معانی دیگر : مشت باز، بکسور، بکس باز، سگ بوکسر (که ستبر اندام است)، یکی از افرادی که در چین برعلیه خارجیان شورش کردند (boxer rebellion - 1900)

معنی : مشت زن، بوکس باز معانی دیگر : مشت باز، بکسور، بکس باز، سگ بوکسر (که ستبر اندام است)، یکی از افرادی که در چین برعلیه خارجیان شورش کردند (boxer rebellion - 1900)

boxer

boxer briefs

<hr> شلوار کوتاه ورزشی، شورت مشت بازان (که چند ردیف کش دارد)

شلوار کوتاه ورزشی، شورت مشت بازان (که چند ردیف کش دارد)

boxer shorts

<hr> بوکسورها قانون ـ فقه : مشت زنان

بوکسورها قانون ـ فقه : مشت زنان

boxers

boxes

boxies

boxiness

<hr> معنی : بوکس، مشت زنی، مشت بازی <hr> معانی دیگر : در جعبه قرار دادن، جعبه بندی، پوشش یا حفاظ جعبه مانند

معنی : بوکس، مشت زنی، مشت بازی معانی دیگر : در جعبه قرار دادن، جعبه بندی، پوشش یا حفاظ جعبه مانند

boxing

<hr> (انگلیس و کانادا و استرالیا) اولین روز کار بعد از عید کریسمس که طی آن به پستچی و کارمند و غیره هدیه می دهند

(انگلیس و کانادا و استرالیا) اولین روز کار بعد از عید کریسمس که طی آن به پستچی و کارمند و غیره هدیه می دهند

boxing day

boxing out

boxing ring

boxplots

boxroom

boxster

<hr> رجوع شود به: matrimone vine، حض­

رجوع شود به: matrimone vine، حض­

boxthorn

<hr> معنی : جعبه مانند، بشکل صندوق <hr> معانی دیگر : جعبه مانند (از نظر شکل یا سادگی یا محدودیت)، مشت زن

معنی : جعبه مانند، بشکل صندوق معانی دیگر : جعبه مانند (از نظر شکل یا سادگی یا محدودیت)، مشت زن

boxy

<hr> معنی : پسر، پسر بچه، خانه شاگرد <hr> معانی دیگر : جوانک، بچه پسر، پسرچه، پور، ریکا، ریدک، (عامیانه) فرزند (ذکور)، (خودمانی) مرد، آدم، (خودمانی - حرف ندا به نشان تعجب یا خوشی و غیره) عجب !، هیهات ! (بیشتر به صورت: !oh, boy)، (تحقیرآمیز) نوکر، (سابقا در جنوب ایالات متحده) سیاهپوست، (هتل و غیره) پادو، چمدان بر، حمال

معنی : پسر، پسر بچه، خانه شاگرد معانی دیگر : جوانک، بچه پسر، پسرچه، پور، ریکا، ریدک، (عامیانه) فرزند (ذکور)، (خودمانی) مرد، آدم، (خودمانی - حرف ندا به نشان تعجب یا خوشی و غیره) عجب !، هیهات ! (بیشتر به صورت: !oh, boy)، (تحقیرآمیز) نوکر، (سابقا در جنوب ایالات متحده) سیاهپوست، (هتل و غیره) پادو، چمدان

boy alone

boy clean

boy king

boy oh boy

boy toy

boy with blond hair

boy's club

<hr> معنی : تحریم، بایکوت، تحریم کردن <hr> معانی دیگر : از خرید یا به کار بردن کالا خودداری کردن، (به ملاحظات سیاسی یا مذهبی) ترک مراوده کردن، طرد کردن، ناروا کردن

معنی : تحریم، بایکوت، تحریم کردن معانی دیگر : از خرید یا به کار بردن کالا خودداری کردن، (به ملاحظات سیاسی یا مذهبی) ترک مراوده کردن، طرد کردن، ناروا کردن

boycott

boycotter

<hr> معنی : دوست <hr> معانی دیگر : دوست (پسر)، رفیق

معنی : دوست معانی دیگر : دوست (پسر)، رفیق

boyfriend

boyfriend thing

<hr> معنی : بچگی، پسر بچگی <hr> معانی دیگر : پسری، پسر بودن

معنی : بچگی، پسر بچگی معانی دیگر : پسری، پسر بودن

boyhood

<hr> معنی : جوان، پسر مانند <hr> معانی دیگر : پسر ماب، نوجوان مانند، پسرانه

معنی : جوان، پسر مانند معانی دیگر : پسر ماب، نوجوان مانند، پسرانه

boyish

boyishly

boyka

boylove

boys

boys in the backroom

boys shert chervin

boystyle

boyz

<hr> (امریکا - خودمانی)، آدم، شخص، یارو، fellow : دوست، رفیق

(امریکا - خودمانی)، آدم، شخص، یارو، fellow : دوست، رفیق

bozo

bozos

bozuk para

<hr> مخفف:، اسناد پرداختی، زادگاه، (زمین شناسی) پیش از این، قبل، اسناد پرداختنی (b/p هم می نویسند)، فشار خون، مخفف: اسقف

مخفف:، اسناد پرداختی، زادگاه، (زمین شناسی) پیش از این، قبل، اسناد پرداختنی (b/p هم می نویسند)، فشار خون، مخفف: اسقف

واژه های حرف "b" - پیشنهاد کاربران