پیشنهاد کاربران

even though it

even torsion

even when still

even worse

evenescence

<hr> منصفانه، بی طرفانه، دادورانه، بیغرضانه، منصف، بیطرف، منصفانه

منصفانه، بی طرفانه، دادورانه، بیغرضانه، منصف، بیطرف، منصفانه

evenhanded

evenhandedly

<hr> معنی : عصر، شام، شب، سرشب، غروب <hr> معانی دیگر : (فاصله ی بین غروب و هنگام رفتن به بستر) شب، شامگاه، (آخرین روزها یا دوران هر چیز) افول، واپسین گاه، شبانه، وابسته به سرشب، (معمولا جمع) شب هنگام، شبانگه، شب ها، (محلی و روستایی) از ظهر تا غروب آفتاب، ایوار، بعدازظهر

معنی : عصر، شام، شب، سرشب، غروب معانی دیگر : (فاصله ی بین غروب و هنگام رفتن به بستر) شب، شامگاه، (آخرین روزها یا دوران هر چیز) افول، واپسین گاه، شبانه، وابسته به سرشب، (معمولا جمع) شب هنگام، شبانگه، شب ها، (محلی و روستایی) از ظهر تا غروب آفتاب، ایوار، بعدازظهر

evening

evening class

evening gown

evening meal

evening out

evening paper

evening person

evening session

evening shift

evening's out for me

<hr> شب ها، شبانگاه، شب هنگام، هر شب (یا بیشتر شب ها)

شب ها، شبانگاه، شب هنگام، هر شب (یا بیشتر شب ها)

evenings

evenlater

<hr> بطورهمواریاصاف، بطورتساوی، بطور یک نواخت، ازروی بیطرفی

بطورهمواریاصاف، بطورتساوی، بطور یک نواخت، ازروی بیطرفی

evenly

evenly cooking

<hr> همواری، صافی، برابری، یکسانی، یک نواختی، بیطرفی

همواری، صافی، برابری، یکسانی، یک نواختی، بیطرفی

evenness

<hr> معنی : حادثه، پیش امد، سانحه، اتفاق، عارضه، سرگذشت، روی داد، واقعه <hr> معانی دیگر : (به ویژه اگر مهم باشد) رویداد، رخداد، مسابقه، همداوی، هماوری، (قدیمی) نتیجه، پیامد، معلول

معنی : حادثه، پیش امد، سانحه، اتفاق، عارضه، سرگذشت، روی داد، واقعه معانی دیگر : (به ویژه اگر مهم باشد) رویداد، رخداد، مسابقه، همداوی، هماوری، (قدیمی) نتیجه، پیامد، معلول

event

event attraction

event based

event catering

event driven

event handling

event horizon

event insurance

event list

event log

event management

event marketing

event oriented thinking

event planner

event processing

event related potential

event stratigraphy

event study

event triggered

event venue

eventaully

<hr> معنی : پرحادثه، کذایی <hr> معانی دیگر : پر رویداد، پرماجرا، پر رخداد، مهم، مهند

معنی : پرحادثه، کذایی معانی دیگر : پر رویداد، پرماجرا، پر رخداد، مهم، مهند

eventful

eventism

<hr> شکم دری، جنین بی شکم یابی روده، بیرون ریختگی روده

شکم دری، جنین بی شکم یابی روده، بیرون ریختگی روده

eventration

events

<hr> معنی : مشروط، شرطی، احتمالی، موکول بانجام شرطی، مشروط بشرایط معینی <hr> معانی دیگر : (آنچه که در آخر یا در نتیجه ی یک سلسله رویداد بیاید) نهایی، پایانی، پیامدین، بعدی، متعاقب، پسین، پسایند، احتمالی، موکول، درنتیجه اینده، ناشی، اتفاقی، عاقبتی

معنی : مشروط، شرطی، احتمالی، موکول بانجام شرطی، مشروط بشرایط معینی معانی دیگر : (آنچه که در آخر یا در نتیجه ی یک سلسله رویداد بیاید) نهایی، پایانی، پیامدین، بعدی، متعاقب، پسین، پسایند، احتمالی، موکول، درنتیجه اینده، ناشی، اتفاقی، عاقبتی

واژه های حرف "e" - پیشنهاد کاربران