fhdn

fi'll out the form

fialova

fianc

<hr> نامزد مرد، نامزد گرفتن

نامزد مرد، نامزد گرفتن

fiance

fiancee

fiancey

<hr> معنی : شکست مفتضحانه، ناکامی، بطری شراب <hr> معانی دیگر : شکست افتضاح آمیز، افتضاح، مایه ی آبرو ریزی، کالیدگی، هزیمت، (بطری گردن دراز و دارای شکم کروی که بخش پایین آن از حصیر پوشیده است) غرابه، کراوه، تنگ شراب

معنی : شکست مفتضحانه، ناکامی، بطری شراب معانی دیگر : شکست افتضاح آمیز، افتضاح، مایه ی آبرو ریزی، کالیدگی، هزیمت، (بطری گردن دراز و دارای شکم کروی که بخش پایین آن از حصیر پوشیده است) غرابه، کراوه، تنگ شراب

fiasco

<hr> معنی : امر، رخصت، حکم، اجازه، حکمی <hr> معانی دیگر : (لاتین: چنین باشد، حکم می شود که) حکم قانونی، فرمان، دستور، یاسا، امری

معنی : امر، رخصت، حکم، اجازه، حکمی معانی دیگر : (لاتین: چنین باشد، حکم می شود که) حکم قانونی، فرمان، دستور، یاسا، امری

fiat

fiat currencies

fiat currency

<hr> معنی : ضربت، ضرب، دروغ، دروغ در چیز جزئی، دروغ گفتن <hr> معانی دیگر : دروغ کوچک، دروغ کم اهمیت، دروغ مصلحت آمیز، جفنگ، دروه، دروه در چیز جزئی، دروه گفتن

معنی : ضربت، ضرب، دروغ، دروغ در چیز جزئی، دروغ گفتن معانی دیگر : دروغ کوچک، دروغ کم اهمیت، دروغ مصلحت آمیز، جفنگ، دروه، دروه در چیز جزئی، دروه گفتن

fibber

fibbing

<hr> معنی : تار، رشته، لیف، بافت، نخ، فیبر <hr> معانی دیگر : fibre رشته، لیف الیاف

معنی : تار، رشته، لیف، بافت، نخ، فیبر معانی دیگر : fibre رشته، لیف الیاف

fiber

fiber bridging

fiber bundle

fiber crops

fiber diets

fiber drum

fiber fracture

fiber optic

fiber optic cable

<hr> (شاخه ای از نور شناسی که با فرستادن نور و تصویر و غیره از درون تارهای پلاستیکی سر و کار دارد) فیبر نوری

(شاخه ای از نور شناسی که با فرستادن نور و تصویر و غیره از درون تارهای پلاستیکی سر و کار دارد) فیبر نوری

fiber optics

fiber orientation

fiber permeability

fiber pull out

fiber read through

fiber reinforced plastic

fiber reinforced polymer matrix composites

fiber volume fraction

fiber wash away

<hr> معنی : پشم شیشه، شیشه رشته مانند <hr> معانی دیگر : شیشه رشته مانند، پشم شیشه

معنی : پشم شیشه، شیشه رشته مانند معانی دیگر : شیشه رشته مانند، پشم شیشه

fiberglass

fiberglass float

fiberous catchment system

fibers

fibonacci

<hr> پیشوند: فیبر، تار، نایچه (برابر با:fibro-) (پیش از واکه به کار می رود)

پیشوند: فیبر، تار، نایچه (برابر با:fibro-) (پیش از واکه به کار می رود)

fibr

fibratus

<hr> معنی : لیف، بافت، نخ، فیبر <hr> معانی دیگر : fiber رشته، تار، لیف الیاف

معنی : لیف، بافت، نخ، فیبر معانی دیگر : fiber رشته، تار، لیف الیاف

واژه های حرف "f" - پیشنهاد کاربران