پیشنهاد کاربران

finished herbal product

finished look

finished products

finished size

finished with

<hr> تمام کننده، کامل کننده، پرداخت کننده، ضربت اخر

تمام کننده، کامل کننده، پرداخت کننده، ضربت اخر

finisher

finishers

finishes

<hr> معنی : مختوم کننده <hr> معانی دیگر : تکمیلی، تمام کننده، پرداخت کننده

معنی : مختوم کننده معانی دیگر : تکمیلی، تمام کننده، پرداخت کننده

finishing

finishing position

finishing touch

finishing touches

<hr> معنی : محدود، فانی، مسندی <hr> معانی دیگر : متناهی، پایان دار، کرانمند، کران بسته، باکران، فرجام دار، (دستور زبان - فعل) صرف شدنی، صرف شده، خود ایستا، (ریاضی) با پایان

معنی : محدود، فانی، مسندی معانی دیگر : متناهی، پایان دار، کرانمند، کران بسته، باکران، فرجام دار، (دستور زبان - فعل) صرف شدنی، صرف شده، خود ایستا، (ریاضی) با پایان

finite

finite cell complex

finite covering

finite difference

finite difference method

finite element

finite element analysis

finite life

finite locally

finite morphism

finite state machine

finite strip method

finite thickness

finite volume element method

finite wing

finitely generated group

finitely presented

<hr> معنی : محدودیت، تناهی <hr> معانی دیگر : تناهی، محدودیت

معنی : محدودیت، تناهی معانی دیگر : تناهی، محدودیت

finiteness

finiteness theorems

finites

finitism

finitistic topological space

finito

<hr> معنی : محدودیت، پایان پذیری <hr> معانی دیگر : محدود بودن، پایان داری، فانی بودن، فنا، با کرانی

معنی : محدودیت، پایان پذیری معانی دیگر : محدود بودن، پایان داری، فانی بودن، فنا، با کرانی

finitude

<hr> معنی : خبرچین، اعتصاب شکن، جاسوسی کردن <hr> معانی دیگر : (امریکا- خودمانی) خبر چین، خبر کش، جاسوس، (کارگری که با رفتن سر کار اعتصاب همکاران خود را می شکند) اعتصاب شکن، آدم پست فطرت، آدم رذل، (خودمانی - با: on) جاسوسی کردن، لو دادن، اسرار همکاران و غیره را (به پلیس و غیره) گزارش دادن

معنی : خبرچین، اعتصاب شکن، جاسوسی کردن معانی دیگر : (امریکا- خودمانی) خبر چین، خبر کش، جاسوس، (کارگری که با رفتن سر کار اعتصاب همکاران خود را می شکند) اعتصاب شکن، آدم پست فطرت، آدم رذل، (خودمانی - با: on) جاسوسی کردن، لو دادن، اسرار همکاران و غیره را (به پلیس و غیره) گزارش دادن

fink

finn wolfhard

finna

<hr> معنی : زبان مردم فنلاند، فنلاندی <hr> معانی دیگر : زبان فنلاندی (از زبان های فینیک - شاخه ای از زبان های فینو اوگریک finno-ugric هستند)

معنی : زبان مردم فنلاند، فنلاندی معانی دیگر : زبان فنلاندی (از زبان های فینیک - شاخه ای از زبان های فینو اوگریک finno-ugric هستند)

finnish

<hr> (نوعی شراب شری که سک و کم رنگ است) فینو

(نوعی شراب شری که سک و کم رنگ است) فینو

fino

fins

finsta

fintech

finto

<hr> معنی : فلات، ابدره <hr> معانی دیگر : آبدره، fjord : جغ

معنی : فلات، ابدره معانی دیگر : آبدره، fjord : جغ

واژه های حرف "f" - پیشنهاد کاربران