glory box

glory days

glory hole

glory hound

glory hunt

glory in

glory of the love

glory paradise

glory to the man kind

glosbe

<hr> معنی : شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر، حاشیه نوشتن بر، خوش نما کردن، تفسیر کردن، تاویل کردن، صیقل دادن، برق انداختن <hr> معانی دیگر : مخفف: glossary، (عیب را با آب و رنگ) پوشاندن، فریبا کردن، صیقل، تلالو، براق کردن، جلا دادن، صیقل زدن، ظاهر خوب (و گول زننده)، فریبایی، توضیح یا ترجمه ی متن (که بین سطور متن اصلی نگاشته می شود)، حواشی، حاشیه نویسی کردن، توضیح و تفسیر کردن، ویراستن، ویرایش کردن، n : نرمی، n : شرح، فهرست معانی

معنی : شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر، حاشیه نوشتن بر، خوش نما کردن، تفسیر کردن، تاویل کردن، صیقل دادن، برق انداختن معانی دیگر : مخفف: glossary، (عیب را با آب و رنگ) پوشاندن، فریبا کردن، صیقل، تلالو، براق کردن، جلا دادن، صیقل زدن، ظاهر خوب (و 

gloss

gloss measurement scales

gloss over

gloss retention

<hr> معنی : سفرنگ، واژه نامه، فهرست معانی، فهرست لغات، فرهنگ لغات دشوار، فرهنگ لغات فنی <hr> معانی دیگر : (فهرست واژه های مشکل یا خارجی یا فنی که معمولا به ترتیب الفبا در آخر کتاب می آید) فهرست توضیحات، واژگان ویژه

معنی : سفرنگ، واژه نامه، فهرست معانی، فهرست لغات، فرهنگ لغات دشوار، فرهنگ لغات فنی معانی دیگر : (فهرست واژه های مشکل یا خارجی یا فنی که معمولا به ترتیب الفبا در آخر کتاب می آید) فهرست توضیحات، واژگان ویژه

glossary

glosse posse

glossematics

glossimeter glossmeter

<hr> (پزشکی) ورم زبان، التهاب زبان، اماس زبان

(پزشکی) ورم زبان، التهاب زبان، اماس زبان

glossitis

glosso phobia

<hr> حرفها و صداهای نامفهوم عبادت کنندگان در حال خلسه

حرفها و صداهای نامفهوم عبادت کنندگان در حال خلسه

glossolalia

glossopharyngeal neuralgia

glossophobia

glossoptosis

glossorrhaphy

<hr> معنی : براق، خوش نما، صاف، صیقلی، جلا دار <hr> معانی دیگر : بازتابگر، پرداخت شده، خوش ظاهر، خوش نما (ولی بد اصل)، فریبا، (عکاسی) عکس فوری، عکس براق

معنی : براق، خوش نما، صاف، صیقلی، جلا دار معانی دیگر : بازتابگر، پرداخت شده، خوش ظاهر، خوش نما (ولی بد اصل)، فریبا، (عکاسی) عکس فوری، عکس براق

glossy

glossy magazine

<hr> معنی : مربوط به دهانه نای، وابسته بدهانه حنجره <hr> معانی دیگر : وابسته به چاکنای، وابسته به دهانه ی حنجره، حنجره ای (glottic هم می گویند)

معنی : مربوط به دهانه نای، وابسته بدهانه حنجره معانی دیگر : وابسته به چاکنای، وابسته به دهانه ی حنجره، حنجره ای (glottic هم می گویند)

glottal

glottal catch

<hr> (آواشناسی) صدایی که در اثر بسته شدن چاکنای ایجاد می شود (در انگلیسی: صدای t در واژه ی: bottle)

(آواشناسی) صدایی که در اثر بسته شدن چاکنای ایجاد می شود (در انگلیسی: صدای t در واژه ی: bottle)

glottal stop

glottalic airstream mechanism

glottalized

glottals

<hr> معنی : دهانه حنجره، فاصله بین تارهای صوتی، چاکنای <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) چاکنای، دهانه ی حنجره، گلوت

معنی : دهانه حنجره، فاصله بین تارهای صوتی، چاکنای معانی دیگر : (کالبد شناسی) چاکنای، دهانه ی حنجره، گلوت

glottis

glottogony

glou

gloun

<hr> معنی : دستکش <hr> معانی دیگر : دستکش دار کردن، (ورزش) دستکش بکس (معمولا: boxing glove)، دستکش بیس بال، دستکش تولید کردن، (در بیس بال) توپ را با دستکش گرفتن

معنی : دستکش معانی دیگر : دستکش دار کردن، (ورزش) دستکش بکس (معمولا: boxing glove)، دستکش بیس بال، دستکش تولید کردن، (در بیس بال) توپ را با دستکش گرفتن

glove

<hr> محفظه ی عایقداری که دو لوله ی دستکش مانند دارد و متصدیان برای دستیابی به مواد خطرناک داخل محفظه دست خود را از طریق این دو لوله وارد محفظه می کنند، محفظه ی مواد خطرناک رادیواکتیو یا مسری، (انگلیسی) جعبه ی داشبورد

محفظه ی عایقداری که دو لوله ی دستکش مانند دارد و متصدیان برای دستیابی به مواد خطرناک داخل محفظه دست خود را از طریق این دو لوله وارد محفظه می کنند، محفظه ی مواد خطرناک رادیواکتیو یا مسری، (انگلیسی) جعبه ی داشبورد

glove box

<hr> (اتومبیل) جعبه ی داشبورد (داشبرد)، جعبه کوچک مخصوص اچار و غیره در جلو اتومبیل، جعبه داش بورد

(اتومبیل) جعبه ی داشبورد (داشبرد)، جعبه کوچک مخصوص اچار و غیره در جلو اتومبیل، جعبه داش بورد

glove compartment

gloves

gloves come off

<hr> معنی : گرمی، تابش، تاب، تاب امدن، قرمز شدن، مشتعلبودن، نگاه سوزان کردن، در تب و تاب بودن، تابیدن، بر افروختن <hr> معانی دیگر : در اثر گرما نور دادن (مثل سیمهای بخاری برقی یا لامپ الکتریکی)، (بدون شعله) نور دادن، (در مورد انسان ها) سرخ شدن، تابناک شدن، برافروخته شدن، نور (در اثر گرما)، فروز، درخشش، تابناکی، سرخی و طراوت پوست انسان، تب و تاب، سوز و گداز، نگاه سوزان، گرما دادن، برافروختگی، محبت

معنی : گرمی، تابش، تاب، تاب امدن، قرمز شدن، مشتعلبودن، نگاه سوزان کردن، در تب و تاب بودن، تابیدن، بر افروختن معانی دیگر : در اثر گرما نور دادن (مثل سیمهای بخاری برقی یا لامپ الکتریکی)، (بدون شعله) نور دادن، (در مورد انسان ها) سرخ شدن، تابناک شدن، برافروخته شدن، نور (در اثر گرما)، فروز، درخشش، تابناک

glow

glow green

glow in the dark

glow up

glowed

<hr> معنی : تروشرویی، اخم، نگاه خیره، اخم کردن، خیره نگاه کردن <hr> معانی دیگر : با خشم نگریستن، نگاه خشمگین کردن، با ابروهای در هم نگاه کردن، سیاه سیاه رفتن

معنی : تروشرویی، اخم، نگاه خیره، اخم کردن، خیره نگاه کردن معانی دیگر : با خشم نگریستن، نگاه خشمگین کردن، با ابروهای در هم نگاه کردن، سیاه سیاه رفتن

واژه های حرف "g" - پیشنهاد کاربران