hartley

hartree method

haru

haruko

haruspices

<hr> معنی : نتیجه، محصول، حاصل، خرمن، هنگام درو، وقت خرمن، درو کردن و برداشتن <hr> معانی دیگر : درو، برداشت (محصول)، فصل برداشت، فراورده ی سال، درو کردن، (محصول) برداشت کردن، بهره برداری کردن، پیامد، به دست آوردن، برخوردار شدن، گردآوری محصول

معنی : نتیجه، محصول، حاصل، خرمن، هنگام درو، وقت خرمن، درو کردن و برداشتن معانی دیگر : درو، برداشت (محصول)، فصل برداشت، فراورده ی سال، درو کردن، (محصول) برداشت کردن، بهره برداری کردن، پیامد، به دست آوردن، برخوردار شدن، گردآوری محصول

harvest

harvest data

<hr> جشن سپاسگزاری هنگام درو

جشن سپاسگزاری هنگام درو

harvest festival

harvest index

<hr> معنی : ماه شب چهارده، بدر <hr> معانی دیگر : ماه شب چهارده در هنگام درو (حدود 21 شهریور)

معنی : ماه شب چهارده، بدر معانی دیگر : ماه شب چهارده در هنگام درو (حدود 21 شهریور)

harvest moon

harvest operation

harvest tasks

harvested

<hr> (شخص) خرمن بردار، درو کننده، دروگر، ماشین درووباقه بندی

(شخص) خرمن بردار، درو کننده، دروگر، ماشین درووباقه بندی

harvester

harvesting

harvesting strategy

harwich

<hr> سوم شخص مفرد در زمان حال از فعل: have، دارد

سوم شخص مفرد در زمان حال از فعل: have، دارد

has a baby

has a hard time

has a lot of character

has a sentimental value

has always been my rock

has an

has an affair

has an excellent grasp of

has arisen

has become

has become of

<hr> معنی : بوده، بوده است <hr> معانی دیگر : (عامیانه - شخص یا چیزی که سابقا متداول یا موثر بوده است ولی نه اکنون) دیروزین، از کارافتاده، آدم از دور خارج شده، سابقا

معنی : بوده، بوده است معانی دیگر : (عامیانه - شخص یا چیزی که سابقا متداول یا موثر بوده است ولی نه اکنون) دیروزین، از کارافتاده، آدم از دور خارج شده، سابقا

واژه های حرف "h" - پیشنهاد کاربران