پیشنهاد کاربران

hard coded

hard coin

hard condition

hard consonants

hard constraint

<hr> (کامپیوتر) نسخه ی چاپی، نسخه ی ملموس، پرماسه

(کامپیوتر) نسخه ی چاپی، نسخه ی ملموس، پرماسه

hard copy

<hr> (مجازی) گروه سرسخت، مرکز سخت (هر چیز)، هسته ی مرکزی، سخت هسته، دو آتشه، سرسخت، تمام و کمال، وابسته به سخت هسته، سخت هسته ای

(مجازی) گروه سرسخت، مرکز سخت (هر چیز)، هسته ی مرکزی، سخت هسته، دو آتشه، سرسخت، تمام و کمال، وابسته به سخت هسته، سخت هسته ای

hard core

hard core tactics

hard cultural forms

hard currency

hard data

hard detergent

hard dinosaur

hard disk recorder

hard done by

hard dough stage

hard drink

hard drinking

hard drive

hard driving

<hr> (ماده ی مخدر نیرومند مانند هروئین که موجب خوگیری بدنی و روانی می شود) مخدر قوی

(ماده ی مخدر نیرومند مانند هروئین که موجب خوگیری بدنی و روانی می شود) مخدر قوی

hard drug

hard earned

hard ecotourism

<hr> (نقاشی وغیره) مشخص (دارای تصاویر یا نقش هایی که مرزهای آنها درهم آمیخته و مبهم نیست)

(نقاشی وغیره) مشخص (دارای تصاویر یا نقش هایی که مرزهای آنها درهم آمیخته و مبهم نیست)

hard edge

hard edged

hard ever

hard evidence

<hr> علوم مهندسى : سخت کردن سطحى

علوم مهندسى : سخت کردن سطحى

hard face

hard facts

hard feelings

hard fibroma

hard fork

hard fought

hard freeze

hard frost

hard graft

<hr> (کلاه فلزی که معدنچیان و کارگران ساختمانی به سر می گذارند) کلاه ایمنی، خود ایمنی

(کلاه فلزی که معدنچیان و کارگران ساختمانی به سر می گذارند) کلاه ایمنی، خود ایمنی

hard hat

<hr> سخت دل، سنگدل، دل سخت، سنگدل، بی رحم، دل سخت، خشن، بی مروت

سخت دل، سنگدل، دل سخت، سنگدل، بی رحم، دل سخت، خشن، بی مروت

hard hearted

<hr> سخت دلی، سنگدلی، قساوت، بیرحمی

سخت دلی، سنگدلی، قساوت، بیرحمی

hard heartedness

hard hit

<hr> (عامیانه) پرتکاپو،سختکوش،پر جوش و خروش

(عامیانه) پرتکاپو،سختکوش،پر جوش و خروش

hard hitting

hard keeper

hard kill

<hr> <b>معنی</b> : اعمال شاقه <hr> <b>معانی دیگر</b> : (حقوق) اعمال شاقه (و زندان)، اعمال شاقه برای زندانیان

معنی : اعمال شاقه معانی دیگر : (حقوق) اعمال شاقه (و زندان)، اعمال شاقه برای زندانیان

hard labor

<hr> (فرود آمدن با سرعت نسبتا زیاد که موجب آسیب می شود مثلا فرود سریع موشک بر سطح ماه) فرود سخت، سخت فرود

(فرود آمدن با سرعت نسبتا زیاد که موجب آسیب می شود مثلا فرود سریع موشک بر سطح ماه) فرود سخت، سخت فرود

hard landing

hard life

hard light

<hr> (به ویژه در مورد سیاست) سخت،خمش ناپذیر،انعطاف ناپذیر،یکدنده،سرسختانه،سختگیرانه،افراط آمیز،تندرو

(به ویژه در مورد سیاست) سخت،خمش ناپذیر،انعطاف ناپذیر،یکدنده،سرسختانه،سختگیرانه،افراط آمیز،تندرو

واژه های حرف "h" - پیشنهاد کاربران