hold in check

hold in contempt for

hold in high regard

hold in place

<hr> دست نگهدار!، توقف کن !، وایسا!

دست نگهدار!، توقف کن !، وایسا!

hold it

hold it against sb

hold it back

hold it down

hold it right there

hold it together

hold it up

hold liable

hold liquor

hold me

hold me in your arms

hold my beer

hold my hand

<hr> 1- دور نگهداشتن، اجازه ی نزدیک شدن ندادن 2- جلو حمله یا اقدام کسی را گرفتن

1- دور نگهداشتن، اجازه ی نزدیک شدن ندادن 2- جلو حمله یا اقدام کسی را گرفتن

hold off

hold off on

hold office

<hr> 1- (با دست) نگهداشتن یا چسبیدن به 2- ادامه دادن، اصرار کردن 3- توقف کردن، صبر کردن

1- (با دست) نگهداشتن یا چسبیدن به 2- ادامه دادن، اصرار کردن 3- توقف کردن، صبر کردن

hold on

hold on a minute

hold on a onsecond plz

hold on like grim death

hold on there

hold on tight

hold on to

hold on to your hat

<hr> 1- دست از تیر اندازی برداشتن، تیراندازی نکردن 2- (مجازی) جلو حرارت خود را گرفتن

1- دست از تیر اندازی برداشتن، تیراندازی نکردن 2- (مجازی) جلو حرارت خود را گرفتن

hold one's fire

<hr> استقامت کردن، پابرجا ماندن، پایداری کردن

استقامت کردن، پابرجا ماندن، پایداری کردن

hold one's ground

<hr> (خودمانی) جلو بی صبری خود را گرفتن، تامل کردن، شتاب نکردن

(خودمانی) جلو بی صبری خود را گرفتن، تامل کردن، شتاب نکردن

hold one's horses

hold ones breath

hold ones horses

hold oneself together

hold onto

hold order

<hr> <b>معنی</b> : حاکی بودن از، بسط یافتن <hr> <b>معانی دیگر</b> : 1- دوام آوردن، ادامه دادن، تسلیم نشدن 2- پیشنهاد کردن، عرضه داشتن 3- (عامیانه) دبه کردن، زیر قول و قرار زدن، خودداری کردن از، دوام آوردن، استقامت کردن، خودداری از بازی

معنی : حاکی بودن از، بسط یافتن معانی دیگر : 1- دوام آوردن، ادامه دادن، تسلیم نشدن 2- پیشنهاد کردن، عرضه داشتن 3- (عامیانه) دبه کردن، زیر قول و قرار زدن، خودداری کردن از، دوام آوردن، استقامت کردن، خودداری از بازی

hold out

hold out against

hold out carrot to sb

<hr> (عامیانه) با سماجت یا پایداری خواستار بودن

واژه های حرف "h" - پیشنهاد کاربران