<hr> معنی : کوچک، حرف کوچک، خرد <hr> معانی دیگر : بسیار کوچک، ریزه، ذره، ریزه میزه، (در نسخه های خطی قرون وسطی) حروف کوچک، نگارش با حروف کوچک، حروف مینوسکول، حرف ریز (در برابر حرف درشت majuscule)، ریزوات (در برابر حرف بزرگ capital letter) (امروزه بیشتر می گویند: small letter)، وابسته به حروف ریز، کوچک، خرد، مصغر، ریز، جزئی، حرف کوچک

معنی : کوچک، حرف کوچک، خرد معانی دیگر : بسیار کوچک، ریزه، ذره، ریزه میزه، (در نسخه های خطی قرون وسطی) حروف کوچک، نگارش با حروف کوچک، حروف مینوسکول، حرف ریز (در برابر حرف درشت majuscule)، ریزوات (در برابر حرف بزرگ capital letter) (امروزه بیشتر می گویند: small letter)، وابسته به حروف ریز، کوچک، خرد، م

minuscule

<hr> معنی : دم، مسوده، پیش نویس، لحظه، ان، دقیقه، گزارش وقایع، یادداشت، ریز، کوچک، بسیار خرد، جزئی، صورت جلسه نوشتن، پیش نویس کردن <hr> معانی دیگر : زمان کوتاه، مسافت پیموده شده در حدود یک دقیقه، اعلامیه، (جمع) صورت جلسه، خلاصه ی مذاکرات، برحسب دقیقه سنجیدن، یادداشت کردن یا برداشتن، خلاصه ی مذاکرات را نوشتن، مینوت کردن، مینوت تهیه کردن، (در برخی سنجه ها و در اندازه گیری قوس ها و غیره) یک شصتم، یک شصتم درجه ی قوس، (بسیار) خرد، کم اهمیت، ناچیز، موشکافانه، ریزبینانه، بصورت جمع گزارش وقایع، خلاصه مذاکرات، خلاصه ساختن

معنی : دم، مسوده، پیش نویس، لحظه، ان، دقیقه، گزارش وقایع، یادداشت، ریز، کوچک، بسیار خرد، جزئی، صورت جلسه نوشتن، پیش نویس کردن معانی دیگر : زمان کوتاه، مسافت پیموده شده در حدود یک دقیقه، اعلامیه، (جمع) صورت جلسه، خلاصه ی مذاکرات، برحسب دقیقه سنجیدن، یادداشت کردن یا برداشتن، خلاصه ی مذاکرات را نوشتن، 

minute

minute by minute

minute clinic

minute declaration

minute details

minute in

<hr> گوشت استیک نازک که در ظرف حدود یک دقیقه کباب می شود

گوشت استیک نازک که در ظرف حدود یک دقیقه کباب می شود

minute steak

minute taker

minutemen

<hr> معنی : صورت جلسه <hr> معانی دیگر : خلاصه مذاکرات

معنی : صورت جلسه معانی دیگر : خلاصه مذاکرات

minutes

minutes meals diet

minutia

<hr> معنی : فروع، جزئیات <hr> معانی دیگر : جزئیات کم اهمیت

معنی : فروع، جزئیات معانی دیگر : جزئیات کم اهمیت

minutiae

mioland

miopia

miotic

miplace

<hr> (روسیه ی تزاری - جامعه ی روستاییان هر دهکده) میر

(روسیه ی تزاری - جامعه ی روستاییان هر دهکده) میر

mirabegron

<hr> معنی : معجزه، اعجاز، خرق عادت، واقعه شگفتانگیز، چیز عجیب <hr> معانی دیگر : فرجود، کارشگفت انگیز، رویداد معجزه آسا

معنی : معجزه، اعجاز، خرق عادت، واقعه شگفتانگیز، چیز عجیب معانی دیگر : فرجود، کارشگفت انگیز، رویداد معجزه آسا

miracle

miracle cures

miracle curse

miracle man

miracle of love

<hr> (نمایش مذهبی قرون وسطایی که زندگی مقدسان کلیسا را نشان می داد) نمایش میراکل، نمایش بخشی از زندگی پیغمبران یا صاحبان کشف و کرامت

(نمایش مذهبی قرون وسطایی که زندگی مقدسان کلیسا را نشان می داد) نمایش میراکل، نمایش بخشی از زندگی پیغمبران یا صاحبان کشف و کرامت

miracle play

miracle worker

miracle working

miracles

miracluse

miraco

<hr> معنی : معجزه اسا <hr> معانی دیگر : معجزه آسا، اعجازی، وراالطبیعه، شگفت انگیز، اعجاب آور

معنی : معجزه اسا معانی دیگر : معجزه آسا، اعجازی، وراالطبیعه، شگفت انگیز، اعجاب آور

miraculous

<hr> بطور معجزنشان، بطور شگفت آمیز، بطور حیرت انگیز، معجزه وار

بطور معجزنشان، بطور شگفت آمیز، بطور حیرت انگیز، معجزه وار

miraculously

miracuoler

<hr> معنی : وهم، سراب، کوراب، نقش بر اب، امر خیالی <hr> معانی دیگر : گوراب، هر چیز گول زننده، خیال واهی

معنی : وهم، سراب، کوراب، نقش بر اب، امر خیالی معانی دیگر : گوراب، هر چیز گول زننده، خیال واهی

mirage

mirana

mirar alrededor

<hr> معنی : گرفتاری، باتلاق، باطلاق، کثافت، لجن، گل وشل، در منجلاب فرو بردن، در گل فرو بردن یا رفتن <hr> معانی دیگر : گل و لای، در باتلاق فروکردن یا رفتن یا گیر کردن، گل آلود کردن، چرکین کردن، گل پاشی کردن، زمین سست وتر، مرداب

معنی : گرفتاری، باتلاق، باطلاق، کثافت، لجن، گل وشل، در منجلاب فرو بردن، در گل فرو بردن یا رفتن معانی دیگر : گل و لای، در باتلاق فروکردن یا رفتن یا گیر کردن، گل آلود کردن، چرکین کردن، گل پاشی کردن، زمین سست وتر، مرداب

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران