mind meld

mind movie

mind music

mind my own business

mind numbing

mind numbingly

<hr> مشغول کار خود بودن (و کاری به کار دیگران نداشتن)، فضولی نکردن

مشغول کار خود بودن (و کاری به کار دیگران نداشتن)، فضولی نکردن

mind one's own business

mind ones ps and qs

mind one’s p’s and q’s

mind out

mind over matter

mind purifying

mind rattling

<hr> فکر خوان، آگاه به اندیشه های درونی دیگران، کاشف افکار دیگران

فکر خوان، آگاه به اندیشه های درونی دیگران، کاشف افکار دیگران

mind reader

mind reading

mind sb's business

<hr> طرز فکر، ساختار فکری فرد (که ساخته ی تحصیلات و محیط و تجربیات و غیره ی او می باشد)، اندیش سازه (mindset هم می نویسند)

طرز فکر، ساختار فکری فرد (که ساخته ی تحصیلات و محیط و تجربیات و غیره ی او می باشد)، اندیش سازه (mindset هم می نویسند)

mind set

mind shadow

mind sharpen

mind slipped

mind soap

mind sore

mind the step

mind up

mind wandering

mind you

mind your attitude

mind your business

mind your head

mind your manner

mind your own bisiness

mind your own business

mind your ps and qs

mind your step

<hr> تخیل، انگاشت، پندار

mind's eye

mindcuff

minddeveloper

minde

<hr> (باهایفن) دارای نظر یا عقیده ی بخصوص، مصمم، درصدد، درپی، متمایل، آماده، دارای کله یا فکر

(باهایفن) دارای نظر یا عقیده ی بخصوص، مصمم، درصدد، درپی، متمایل، آماده، دارای کله یا فکر

minded

minded his business

mindedness

minder

mindest

<hr> معنی : مواظب، متوجه، اندیشناک، متفکر، در فکر <hr> معانی دیگر : (معمولا با: of) در اندیشه ی، به یاد

معنی : مواظب، متوجه، اندیشناک، متفکر، در فکر معانی دیگر : (معمولا با: of) در اندیشه ی، به یاد

mindful

<hr> توجه، با خبری، آگاهی

mindfulness

mindhunter

minding my own business

<hr> معنی : بی فکر <hr> معانی دیگر : ناهشیار، بی اندیشه، غیرذی عقل، فاقد عقل و شعور، بی عقل، بی شعور، بی خرد، بی توجه، بی مبالات، بی دقت، نابیاد، بدون نگرانی (معمولا با:of)

معنی : بی فکر معانی دیگر : ناهشیار، بی اندیشه، غیرذی عقل، فاقد عقل و شعور، بی عقل، بی شعور، بی خرد، بی توجه، بی مبالات، بی دقت، نابیاد، بدون نگرانی (معمولا با:of)

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران