monoment

<hr> (شیمی - مولکول ساده ای که با ملکول های مشابه ترکیب شده پلیمر تشکیل می دهد) مونومر، تک پار

(شیمی - مولکول ساده ای که با ملکول های مشابه ترکیب شده پلیمر تشکیل می دهد) مونومر، تک پار

monomer

monomer casting

<hr> (زیست شناسی - رده بندی و نام گذاری - نامی که مرکب از تنها یک واژه است) تک نام، تک حرفی، دارای فقط یک جمله، یک زمانی، یک اصطلاحی

(زیست شناسی - رده بندی و نام گذاری - نامی که مرکب از تنها یک واژه است) تک نام، تک حرفی، دارای فقط یک جمله، یک زمانی، یک اصطلاحی

monomial

monomictic lake

monomineralic

monomineralic rock

monomorphemic

monomorphic adenoma

monomorphism

monomorphous

monomoy به فرانسوی

mononym

mononymously

mononymy

monoperiodic

<hr> (موسیقی) تک آوا، تک نوا

monophonic

<hr> (زبانشناسی) واکه ی ساده، واکه ی تک آوا، تک صدا، صدای ساده وتنها، صدای بسیط

(زبانشناسی) واکه ی ساده، واکه ی تک آوا، تک صدا، صدای ساده وتنها، صدای بسیط

monophthong

monophthongization

<hr> (زیست شناسی) تک تبار، وابسته بیک ریشه واصل، متحد الاصل

(زیست شناسی) تک تبار، وابسته بیک ریشه واصل، متحد الاصل

monophyletic

monophyly

monoplacophora

<hr> معنی : هواپیمای یک باله <hr> معانی دیگر : (هواپیما و غیره) یک بال، یک باله، تکبال (در برابر: دوباله biplane)

معنی : هواپیمای یک باله معانی دیگر : (هواپیما و غیره) یک بال، یک باله، تکبال (در برابر: دوباله biplane)

monoplane

<hr> (پزشکی - فلج یک عضله یا یک بخش از بدن) فلج موضعی، فلج ناقص

(پزشکی - فلج یک عضله یا یک بخش از بدن) فلج موضعی، فلج ناقص

monoplegia

monopol

monopolar

<hr> (فیزیک) تک قطبی (نام کامل آن: magnetic monopole)

(فیزیک) تک قطبی (نام کامل آن: magnetic monopole)

monopole

monopolies

<hr> معنی : وابسته بصاحب انحصار <hr> معانی دیگر : انحصاری

معنی : وابسته بصاحب انحصار معانی دیگر : انحصاری

monopolistic

monopolistically

monopolistically competitive

<hr> معنی : انحصار طلبی، انحصار کردن <hr> معانی دیگر : انحصار طلبی، انحصار کردن

معنی : انحصار طلبی، انحصار کردن معانی دیگر : انحصار طلبی، انحصار کردن

monopolization

<hr> معنی : بخود انحصار دادن، امتیاز انحصاری گرفتن <hr> معانی دیگر : انحصار(ی) کردن، دربستی کردن، دربست گری کردن، به خود اختصاص دادن، قبضه کردن، به دیگران مجال ندادن

معنی : بخود انحصار دادن، امتیاز انحصاری گرفتن معانی دیگر : انحصار(ی) کردن، دربستی کردن، دربست گری کردن، به خود اختصاص دادن، قبضه کردن، به دیگران مجال ندادن

monopolize

<hr> معنی : انحصاری، منحصر بفرد

معنی : انحصاری، منحصر بفرد

monopolized

monopolizer

monopolizing

<hr> معنی : انحصار، امتیاز انحصاری، کالای انحصاری <hr> معانی دیگر : دربستگی، دربست بودن، حق انحصاری، تملک انحصاری، هر چیز انحصاری، فرآورده ی انحصاری، خدمات انحصاری

معنی : انحصار، امتیاز انحصاری، کالای انحصاری معانی دیگر : دربستگی، دربست بودن، حق انحصاری، تملک انحصاری، هر چیز انحصاری، فرآورده ی انحصاری، خدمات انحصاری

monopoly

monopoly money

monopoly rent

monoprotic acid

monopsonistic

<hr> (اقتصاد - وجود فقط یک خریدار برای کالا یا خدمت بخصوص) تک خریداری

(اقتصاد - وجود فقط یک خریدار برای کالا یا خدمت بخصوص) تک خریداری

monopsony

<hr> معنی : ترن آویزان <hr> معانی دیگر : راه آهن تک ریلی، ترن اویزان، ریل واحد مخصوص حرکت ترن یک چرخه

معنی : ترن آویزان معانی دیگر : راه آهن تک ریلی، ترن اویزان، ریل واحد مخصوص حرکت ترن یک چرخه

monorail

monorail train

<hr> (شیمی) مونوساکارید (کربوهیدراتی به فرمول cxh2xox به ویژه c6h12o6)

(شیمی) مونوساکارید (کربوهیدراتی به فرمول cxh2xox به ویژه c6h12o6)

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران