monosemy

monoski

monoskiing

<hr> روانشناسى : یک کروموزومى

روانشناسى : یک کروموزومى

monosomy

monospaced

monostatic radar

<hr> معنی : یک هجایی <hr> معانی دیگر : تک هجایی (در برابر: چندهجایی polysyllabic)، متشکل از واژه های تک هجایی

معنی : یک هجایی معانی دیگر : تک هجایی (در برابر: چندهجایی polysyllabic)، متشکل از واژه های تک هجایی

monosyllabic

monosyllabically

<hr> معنی : یک هجا <hr> معانی دیگر : واژه ی تک هجایی، تک هجا

معنی : یک هجا معانی دیگر : واژه ی تک هجایی، تک هجا

monosyllable

monosymptomatic

monothecal

<hr> معنی : توحید، یکتا پرستی، اعتقاد به خدای واحد <hr> معانی دیگر : وحدانیت، یک خداگرایی (در برابر: چند خداگرایی polytheism)

معنی : توحید، یکتا پرستی، اعتقاد به خدای واحد معانی دیگر : وحدانیت، یک خداگرایی (در برابر: چند خداگرایی polytheism)

monotheism

<hr> معنی : وابسته به توحید <hr> معانی دیگر : وابسته به توحید

معنی : وابسته به توحید معانی دیگر : وابسته به توحید

monotheistic

monotherapy

monothetic classification

monothread

monotocous

<hr> معنی : صدای یکنواخت، تکرار هماهنگ، یک نواخت <hr> معانی دیگر : یک جور بودن (سبک یا طرز یا رنگ و غیره)، قرائت یا نیایش با صدای یکنواخت، (تکرار صوت بخصوص یا ادای واژه ها با نوای یکنواخت) یکنواختی، (موسیقی) تک آهنگ، (آواز) یک دانگ، صدای یکنواخت و خسته کننده، زرزر

معنی : صدای یکنواخت، تکرار هماهنگ، یک نواخت معانی دیگر : یک جور بودن (سبک یا طرز یا رنگ و غیره)، قرائت یا نیایش با صدای یکنواخت، (تکرار صوت بخصوص یا ادای واژه ها با نوای یکنواخت) یکنواختی، (موسیقی) تک آهنگ، (آواز) یک دانگ، صدای یکنواخت و خسته کننده، زرزر

monotone

monotone decreasing

monotone operator

<hr> معنی : یک نواخت <hr> معانی دیگر : یکنواخت

معنی : یک نواخت معانی دیگر : یکنواخت

monotonic

monotonically

monotonically decrease function

monotonicity

monotonicly

<hr> معنی : خسته کننده، یک نواخت <hr> معانی دیگر : تک نواخت، بی تنوع، ملالت آور، عاری از چند گونگی، یکدست

معنی : خسته کننده، یک نواخت معانی دیگر : تک نواخت، بی تنوع، ملالت آور، عاری از چند گونگی، یکدست

monotonous

monotonus

<hr> معنی : یکنواختی، بی تنوعی، یکاهنگی، بی زیر وبم <hr> معانی دیگر : عدم تنوع، خسته کنندگی، تک نواختی

معنی : یکنواختی، بی تنوعی، یکاهنگی، بی زیر وبم معانی دیگر : عدم تنوع، خسته کنندگی، تک نواختی

monotony

<hr> (جانورشناسی) یک تار (مانند برخی ترکیزه ها)

(جانورشناسی) یک تار (مانند برخی ترکیزه ها)

monotrichous

monotropa

monotropaceae

monotropic

monounsaturated

monovision

monoxenous

<hr> (زیست شناسی) یک تخمکی (مثلا در دو قلوهای همانند) (monozygous هم می گویند)

(زیست شناسی) یک تخمکی (مثلا در دو قلوهای همانند) (monozygous هم می گویند)

monozygotic

monozygotic twins

<hr> (کالبد شناسی) برجستگی شرمگاهی (برجستگی گوشتی روی استخوان شرمگاهی که از موی زهار پوشیده است)، برجستگی عانه

(کالبد شناسی) برجستگی شرمگاهی (برجستگی گوشتی روی استخوان شرمگاهی که از موی زهار پوشیده است)، برجستگی عانه

mons pubis

<hr> (فرانسه) عنوان افتخاری که به بزرگزادگان و شاهزادگان و مطران ها و غیره داده می شود، ارباب من، اقای من، مسیو، کشیش کاتولیک

(فرانسه) عنوان افتخاری که به بزرگزادگان و شاهزادگان و مطران ها و غیره داده می شود، ارباب من، اقای من، مسیو، کشیش کاتولیک

monseigneur

<hr> معنی : ارباب، آقا، مسیو <hr> معانی دیگر : (فرانسه و بلژیک) آقا، اقا

معنی : ارباب، آقا، مسیو معانی دیگر : (فرانسه و بلژیک) آقا، اقا

monsieur

<hr> معنی : موسم بارندگی، بادموسمی <hr> معانی دیگر : (از عربی: موسم)، (باد موسمی اقیانوس هند و آسیای جنوب خاوری که از آوریل تا اکتبر از جنوب غرب و در بقیه ی سال از شمال شرق می وزد) مانسون، دوران وزش مونسون از جنوب غرب، فصل باران های موسمی، فصل مانسون، دوران بارندگی، بارندگی سنگین

معنی : موسم بارندگی، بادموسمی معانی دیگر : (از عربی: موسم)، (باد موسمی اقیانوس هند و آسیای جنوب خاوری که از آوریل تا اکتبر از جنوب غرب و در بقیه ی سال از شمال شرق می وزد) مانسون، دوران وزش مونسون از جنوب غرب، فصل باران های موسمی، فصل مانسون، دوران بارندگی، بارندگی سنگین

monsoon

monsoon current

monsoon depression

monsoonal

monspessulanum

monsta

monsta x

<hr> معنی : عفریت، هیولا، اعجوبه <hr> معانی دیگر : (هر جانور یا گیاه نابهنجاری از نظر اندازه یا ساختمان یا شکل) عجیب الخلقه، ناقص الخلقه، شبست، (هر جانور خیالی که از ترکیب چند جانور مختلف تشکیل شده باشد) هیولا، غول، جانور مهیب، دیو، هر چیز مهیب و غول آسا، هر چیز غول پیکر، ژنده، آدم زشت سیرت، آدم نابکار، عظیم، غول آسا، پیل پیکر، غول پیکر، بسیار بزرگ، ستهم، شگرف، عظیم الجثه <hr> monster(man) ورزش : مدافع سیار خط

معنی : عفریت، هیولا، اعجوبه معانی دیگر : (هر جانور یا گیاه نابهنجاری از نظر اندازه یا ساختمان یا شکل) عجیب الخلقه، ناقص الخلقه، شبست، (هر جانور خیالی که از ترکیب چند جانور مختلف تشکیل شده باشد) هیولا، غول، جانور مهیب، دیو، هر چیز مهیب و غول آسا، هر چیز غول پیکر، ژنده، آدم زشت سیرت، آدم نابکار، عظیم،

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران