ne'er

<hr> آدم بی عرضه، ادم بیکاره، ادمی که امید بهبودی برایش نیست

آدم بی عرضه، ادم بیکاره، ادمی که امید بهبودی برایش نیست

ne'er do well

nead

neaklaces

nean

<hr> معنی : وابسته به انسان غارنشین، وابسته به انسان وحشی و اولیه <hr> معانی دیگر : آغازین، اولیه، پیشرفت نکرده، ابتدایی، بربری، وحشی، وابسته به دره ی نئاندر (neander) در آلمان، نئاندری، (دیرین شناسی) انسان نئاندرتال (انسان دوران پلیستوسن به نام: sapiens neanderthalensis homo)، وابسته به انسان نئاندرتال، نئاندرتالی (neandertal هم می نویسند)، خیلی کهنه

معنی : وابسته به انسان غارنشین، وابسته به انسان وحشی و اولیه معانی دیگر : آغازین، اولیه، پیشرفت نکرده، ابتدایی، بربری، وحشی، وابسته به دره ی نئاندر (neander) در آلمان، نئاندری، (دیرین شناسی) انسان نئاندرتال (انسان دوران پلیستوسن به نام: sapiens neanderthalensis homo)، وابسته به انسان نئاندرتال، نئان

neanderthal

neanderthin diet

neap tide

neapolitan sixth chord

<hr> معنی : نزدیک، صمیمی، نزدیک شدن، پیش، تقریبا، قریب، نزدیک، نزد، سر <hr> معانی دیگر : (مسافت یا زمان) نزدیک، فرهمند، نزدیک به، تقریبا (بیشتر می گویند: nearly)، صمیمانه، از نزدیک، (اسب یا اتومبیل یا کالسکه) در جلو و سمت چپ، کوتاه، سرراست، مستقیم، (نسبتا) همانند، (تا اندازه ای) شبیه، نزدیک شدن یا کردن (زمان یا فاصله)، (نادر) با خست، با چشم تنگی، با صرفه جویی زیاد، خسیس

معنی : نزدیک، صمیمی، نزدیک شدن، پیش، تقریبا، قریب، نزدیک، نزد، سر معانی دیگر : (مسافت یا زمان) نزدیک، فرهمند، نزدیک به، تقریبا (بیشتر می گویند: nearly)، صمیمانه، از نزدیک، (اسب یا اتومبیل یا کالسکه) در جلو و سمت چپ، کوتاه، سرراست، مستقیم، (نسبتا) همانند، (تا اندازه ای) شبیه، نزدیک شدن یا کردن (زمان 

near

near and dear

near critical oil

near eastern

near end crosstalk

near exact

near extinction

near field communication activemode

near field communication data exchange format

near field communication device

near field communication ecosystem

near field communication handset

near field communication mobile

near field communication payment

near field communication reader

near field communication tag

near hear

near here

near isogenic lines

<hr> (حادثه یا تصادف یا رویداد) تصادفی که به سختی از آن احتراز می شود، آنچه که به وقوع نمی پیوندد ولی خیلی به وقوع نزدیک می شود، (بمب و گلوله ی توپ و غیره) نزدیک به هدف (که به هدف نمی خورد ولی تا اندازه ای خسارت وارد می کند)، (نتیجه) تا اندازه ای موفقیت آمیز، آنچه که به وقوع نمی پیوندد ولی خیلی به وقوع نزدیک می شود he didn't hit the tree, but it was a near miss او به درخت برخورد نکرد

(حادثه یا تصادف یا رویداد) تصادفی که به سختی از آن احتراز می شود، آنچه که به وقوع نمی پیوندد ولی خیلی به وقوع نزدیک می شود، (بمب و گلوله ی توپ و غیره) نزدیک به هدف (که به هدف نمی خورد ولی تا اندازه ای خسارت وارد می کند)، (نتیجه) تا اندازه ای موفقیت آمیز، آنچه که به وقوع نمی پیوندد ولی خیلی به وقوع ن

near miss

near net shape

near panacea

near parabolic

near peer

near poor

near sainted

near side stop

near tears

near term

near term effort

near the

near threatened

near vision

nearaddiction

<hr> معنی : نزدیک، نزدیک <hr> معانی دیگر : در (همین) نزدیکی، مجاور، این نزدیکی ها، در این حوالی، این اطراف ها، همین دور و برها، نزدیک، مجاور، دم دست، نزدیک به

معنی : نزدیک، نزدیک معانی دیگر : در (همین) نزدیکی، مجاور، این نزدیکی ها، در این حوالی، این اطراف ها، همین دور و برها، نزدیک، مجاور، دم دست، نزدیک به

واژه های حرف "n" - پیشنهاد کاربران