nearest neighbor analysis

nearest neighborhood

nearhere

nearing

<hr> معنی : تقریبا، تاحدی، مستقیما <hr> معانی دیگر : کمابیش، (قدیم) صمیمانه، از نزدیک، (قدیمی) با خست، با خسیس گری، با چشم تنگی، فریبا

معنی : تقریبا، تاحدی، مستقیما معانی دیگر : کمابیش، (قدیم) صمیمانه، از نزدیک، (قدیمی) با خست، با خسیس گری، با چشم تنگی، فریبا

nearly

nearly got

nearly ower

nearly perfect

nearlyall

<hr> نزدیکی، شباهت، همانندی، خست

نزدیکی، شباهت، همانندی، خست

nearness

<hr> معنی : نزدیک بین <hr> معانی دیگر : (چشم پزشکی) نزدیک بین (myopic هم می گویند)، نزدیک بین

معنی : نزدیک بین معانی دیگر : (چشم پزشکی) نزدیک بین (myopic هم می گویند)، نزدیک بین

nearsighted

nearsighted traffic light

<hr> روانشناسى : نزدیک بینى، نزدیک بینی

روانشناسى : نزدیک بینى، نزدیک بینی

nearsightedness

neart

neart burn

<hr> معنی : گاو، شسته و رفته، مرتب، پاکیزه، تمیز <hr> معانی دیگر : منظم، آراسته، صاف و ساده، ترگل ورگل، ناب، خالص، ناآمیخته، نیالوده، خلص، سک، سره، خوش ترکیب، خوش ریخت، رعنا، خوش هیکل، (خط) قشنگ و خوانا، (عمل یا سخن یا کار هنری) مهارت آمیز، زبردستانه، چیره دستانه، (خودمانی) خوب، عالی، محشر، معرکه، حسابی، (نادر) بدون کسور مختلف (مالیاتی و غیره)، (نادر) گاو، گاو نر

معنی : گاو، شسته و رفته، مرتب، پاکیزه، تمیز معانی دیگر : منظم، آراسته، صاف و ساده، ترگل ورگل، ناب، خالص، ناآمیخته، نیالوده، خلص، سک، سره، خوش ترکیب، خوش ریخت، رعنا، خوش هیکل، (خط) قشنگ و خوانا، (عمل یا سخن یا کار هنری) مهارت آمیز، زبردستانه، چیره دستانه، (خودمانی) خوب، عالی، محشر، معرکه، حسابی، (ناد

neat

neat and tidy

neat as a new pin

neat freak

<hr> علوم نظامى : خطوط باریک حدود کناره نقشه

علوم نظامى : خطوط باریک حدود کناره نقشه

neat line

neat liquid

neat person

neat room

neat trick

<hr> (معمولا با: up) تمیز و مرتب کردن، آراسته کردن، تروتمیز کردن

(معمولا با: up) تمیز و مرتب کردن، آراسته کردن، تروتمیز کردن

neaten

neater

<hr> بطور پاکیزه، بطور مرتب و آراسته، از روی سلیقه، ساده، بسادگی

بطور پاکیزه، بطور مرتب و آراسته، از روی سلیقه، ساده، بسادگی

neatly

neatly dressed

<hr> آراستگی، پاکیزگی، سادگی، کوتاهی، لب بودن، خالص بودن

آراستگی، پاکیزگی، سادگی، کوتاهی، لب بودن، خالص بودن

neatness

neatnik

neaven

nebelwind

nebras

<hr> معنی : لکه، ابر، سحاب <hr> معانی دیگر : (نجوم) سحاب، سحابی، میغ واره، (چشم پزشکی) تاری مختصر قرنیه، توده های عظیم گازو گرد مابین فواصل ستارگان جاده شیری

معنی : لکه، ابر، سحاب معانی دیگر : (نجوم) سحاب، سحابی، میغ واره، (چشم پزشکی) تاری مختصر قرنیه، توده های عظیم گازو گرد مابین فواصل ستارگان جاده شیری

nebula

nebula filter

nebulae

nebular line

nebular redshift

nebular variable

nebuliser

nebulization

nebulizator

<hr> (آبگونه را تبدیل به) افشانه کردن، پوش کردن، گرد کردن، یا شدن تبدیل به ذرات کردن یاشدن

(آبگونه را تبدیل به) افشانه کردن، پوش کردن، گرد کردن، یا شدن تبدیل به ذرات کردن یاشدن

nebulize

nebulized

nebulizing

nebulosus

<hr> معنی : تیره، تار، شبیه سحاب، بشکل ابر <hr> معانی دیگر : سحابی مانند، میغ واره مانند، ابری، ابرآلود، مه آلود، محو

معنی : تیره، تار، شبیه سحاب، بشکل ابر معانی دیگر : سحابی مانند، میغ واره مانند، ابری، ابرآلود، مه آلود، محو

واژه های حرف "n" - پیشنهاد کاربران