neuroplasm

neuroplasmic

neuroplastic

neuroplasticity

neuroprosthetics

neuroprotection

neuroprotective

<hr> درمان روانى عصبى علوم نظامى : مرض روانى و عصبى

درمان روانى عصبى علوم نظامى : مرض روانى و عصبى

neuropsychiatric

neuropsychoanalysis

neuropsychological

neuropsychologist

neuropsychologists

<hr> روانشناسى عصب شناختى( نوروپسیکولوژى) روانشناسى : روانشناسى عصب شناختى

روانشناسى عصب شناختى( نوروپسیکولوژى) روانشناسى : روانشناسى عصب شناختى

neuropsychology

neuroradiology

neuroregeneration

<hr> علم عصب شناسی، پی شناسی

علم عصب شناسی، پی شناسی

neuroscience

neuroscientist

neuroscientiﬁc

neuroses

<hr> معنی : اختلال روانی، اختلال اعصاب <hr> معانی دیگر : (روان شناسی) روان رنجوری، نوروز، نژندی، پی تباهی، طب اختلال اعصاب

معنی : اختلال روانی، اختلال اعصاب معانی دیگر : (روان شناسی) روان رنجوری، نوروز، نژندی، پی تباهی، طب اختلال اعصاب

neurosis

neurospheres

neurosurgeon

neurosurgical

neurotechnology

neurotheology

<hr> معنی : ادم عصبانی، نژند، عصبی، دچار اختلال عصبی <hr> معانی دیگر : وابسته به روان رنجوری یا تباهی

معنی : ادم عصبانی، نژند، عصبی، دچار اختلال عصبی معانی دیگر : وابسته به روان رنجوری یا تباهی

neurotic

neurotic disorders

neurotic mind

neurotic trends

neuroticisem

<hr> روانشناسى : روان رنجورخویى

روانشناسى : روان رنجورخویى

neuroticism

neurotics

neurotize

neurotome

neurotoxicity

<hr> (ماده ای که موجب انتقال انگیزه ها و پیام ها در اعصاب می شود) پی فرارسان، فرارسان عصبی

(ماده ای که موجب انتقال انگیزه ها و پیام ها در اعصاب می شود) پی فرارسان، فرارسان عصبی

neurotransmitter

neurotransmitters

neurotrarnsmitters

neurotrophic

neurotrophic factors

neurotypical

neurovascular

neurovisceral

<hr> (زیست شناسی - سازواره های بسیار ریز مانند لیسه ی پشه که روی فیلم یا قشر نازک سطح آب زیست می کنند) شناورچه

(زیست شناسی - سازواره های بسیار ریز مانند لیسه ی پشه که روی فیلم یا قشر نازک سطح آب زیست می کنند) شناورچه

neuston

neut

<hr> معنی : خنثی، خواجه، بی غرض، بی طرف، وابسته به جنس خنثی، اخته کردن، خنثی کردن <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) فاقد آلت تناسلی، فاقد جنسیت، نتار، خنثی (پهلوی: خنزک)، کماسه (sexless هم می گویند)، (حیوان) اخته، (قدیمی) بی طرف، (در برخی زبان ها مانند آلمانی) جنس خنثی (که نه مذکر است نه مونث)، (فعل) متعدی، بی غر­، اسم یا صفتی که نه مذکر و نه مونکاست

معنی : خنثی، خواجه، بی غرض، بی طرف، وابسته به جنس خنثی، اخته کردن، خنثی کردن معانی دیگر : (زیست شناسی) فاقد آلت تناسلی، فاقد جنسیت، نتار، خنثی (پهلوی: خنزک)، کماسه (sexless هم می گویند)، (حیوان) اخته، (قدیمی) بی طرف، (در برخی زبان ها مانند آلمانی) جنس خنثی (که نه مذکر است نه مونث)، (فعل) متعدی، بی غ

واژه های حرف "n" - پیشنهاد کاربران