planetographic

planetographic coordinate system

planetographic coordinates

planetography

planetoids

planets

planform

<hr> معنی : پر صدا، پیچنده و پر ارتعاش <hr> معانی دیگر : (صدا) بلند، پرطنین، پر پژواک، در مورد صدا پیچنده و پر ارتعاش

معنی : پر صدا، پیچنده و پر ارتعاش معانی دیگر : (صدا) بلند، پرطنین، پر پژواک، در مورد صدا پیچنده و پر ارتعاش

plangent

planimetric base map

planimetric map

planing

planing hull

<hr> معنی : قسمت، قطعه، تخته، واحد، قسمتی از برنامه، تخته میز و پیشخوان مهمانخانه، تخته تخته کردن، تخته پوش کردن <hr> معانی دیگر : الوار، درود، پاسار، گداره، توفال، (حزب) مرام، برنامه، آرمان، تخته کوب کردن، الوار دار کردن، (ماهی یا گوشت و غیره) روی تخته پختن، (عامیانه) محکم قرار دادن، تالاپی انداختن، طقی انداختن، (عامیانه) پول دادن، پرداختن، سلفیدن، رجوع شود به: planking، پایه، نگهدار، اساس

معنی : قسمت، قطعه، تخته، واحد، قسمتی از برنامه، تخته میز و پیشخوان مهمانخانه، تخته تخته کردن، تخته پوش کردن معانی دیگر : الوار، درود، پاسار، گداره، توفال، (حزب) مرام، برنامه، آرمان، تخته کوب کردن، الوار دار کردن، (ماهی یا گوشت و غیره) روی تخته پختن، (عامیانه) محکم قرار دادن، تالاپی انداختن، طقی اندا

plank

plank coffin

plank floor

plank sheer

plankage

<hr> گیاهان و جانورانی که دستخوش جنبش اب دریاهستند، چون جلبک وستاره دریایی

گیاهان و جانورانی که دستخوش جنبش اب دریاهستند، چون جلبک وستاره دریایی

planker

<hr> معنی : الوار، تخته پوشی <hr> معانی دیگر : تخته گذاری، تخته کوبی، الوارها، مقدار زیادی تخته

معنی : الوار، تخته پوشی معانی دیگر : تخته گذاری، تخته کوبی، الوارها، مقدار زیادی تخته

planking

planking clamp

<hr> سازواره ی دروازی، سازواره ی پلانکتونی، plankton ج، موجودات ریز و شناور ازاد بر سطح دریا مثل گمزادان و اغازیان و جلبکها

سازواره ی دروازی، سازواره ی پلانکتونی، plankton ج، موجودات ریز و شناور ازاد بر سطح دریا مثل گمزادان و اغازیان و جلبکها

plankter

planktivore

<hr> (جانورشناسی) دروازی، پلانکتون، (کاشانی) شوجه، موجودات ریز و شناور ازاد بر سطح دریا مثل گمزادان و اغازیان و جلبکها

(جانورشناسی) دروازی، پلانکتون، (کاشانی) شوجه، موجودات ریز و شناور ازاد بر سطح دریا مثل گمزادان و اغازیان و جلبکها

plankton

planktonic

plann

<hr> بازرگانى : با برنامه

planned

planned downtime

planned economy

planned experience

<hr> (امریکا) سازمان تنظیم خانواده

(امریکا) سازمان تنظیم خانواده

planned parenthood

planned value

<hr> معنی : نقشه کش <hr> معانی دیگر : برنامه ریز، ترتیب دهنده، نقسه کش

معنی : نقشه کش معانی دیگر : برنامه ریز، ترتیب دهنده، نقسه کش

planner

planners

<hr> معنی : برنامه ریزی، طرح ریزی <hr> معانی دیگر : برنامه ریزی، طرح ریزی

معنی : برنامه ریزی، طرح ریزی معانی دیگر : برنامه ریزی، طرح ریزی

planning

planning ahead

planning benefits versus costs

planning permission

planning sets

plannning

planoconcave lens

planoconvex lens

planocylindrical lens

planozygote

plans

plansifter

<hr> معنی : دستگاه، ماشین، نبات، کارخانه، گیاه، رستنی، نهال، ماشینالات کارخانه، غرس کردن، کشت و زرع کردن، نهال زدن، در زمین قرار دادن، منصوب نمودن، مستقر کردن، کاشتن <hr> معانی دیگر : گیاه (در رده بندی موجودات: plantae)، ماشین آلات، ابزارگان، وسایل، (مدرسه و بیمارستان و غیره) بنا و تجهیزات، (خودمانی) جاسوس، (شخص یا چیزی که برای گیر انداختن یا گول زدن در محلی جا می زنند) آدم کاشته، مامور مخفی، چیز کاشته (برای گول زدن یا به دام انداختن)، جاسوس فرستادن، خبرکش گسیل کردن (با لباس مبدل)، چیزی را به طور سری در جایی قرار دادن، (چیزی را) عمدا در جایی قرار دادن (برای گرفتن مچ کسی یا گمراه کردن)، قلمه زدن، کشت کردن، (محکم در زمین) نصب کردن، کار گذاشتن، قرار دادن یا گرفتن، (در مغز خود) جا دادن، جایگزین کردن، (در سر) پروردن، (در کلنی یا سرزمین بکر) ساکن شدن، ماوا گزیدن، منزل کردن، برقرار کردن، اسکان دادن، دارای جانور (جدید) کردن، (ضربه یامشت و غیره) خواباندن، زدن، جوانه، علف، سبزی (در برابر: درخت tree و بته یا درختچه herb) (shrub هم می گویند)

معنی : دستگاه، ماشین، نبات، کارخانه، گیاه، رستنی، نهال، ماشینالات کارخانه، غرس کردن، کشت و زرع کردن، نهال زدن، در زمین قرار دادن، منصوب نمودن، مستقر کردن، کاشتن معانی دیگر : گیاه (در رده بندی موجودات: plantae)، ماشین آلات، ابزارگان، وسایل، (مدرسه و بیمارستان و غیره) بنا و تجهیزات، (خودمانی) جاسوس، (

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران