پیشنهاد کاربران

prizewinner

prizewinning

prizing

<hr> <b>معنی</b> : جنبه مثبت، برای، بنفع، له، بخاطر <hr> <b>معانی دیگر</b> : مخفف: اداره ی روابط عمومی، کارمند اداره ی روابط عمومی، موافق، هوادار، طرفدار، له (در برابر: علیه con)، مثبت، رای موافق، شخص موافق، دهنده ی رای موافق، پیشوند: (از نظر جا یا زمان) پیش، جلو، قبلی [prognosis]، پیشه کار، حرفه ای، پرسابقه، به سوی جلو، به پیش، پیش [proclivity]، فرا - [produce]، همرای، له [prolabor]، طرفدار کلمه مقابل conاست

معنی : جنبه مثبت، برای، بنفع، له، بخاطر معانی دیگر : مخفف: اداره ی روابط عمومی، کارمند اداره ی روابط عمومی، موافق، هوادار، طرفدار، له (در برابر: علیه con)، مثبت، رای موافق، شخص موافق، دهنده ی رای موافق، پیشوند: (از نظر جا یا زمان) پیش، جلو، قبلی [prognosis]، پیشه کار، حرفه ای، پرسابقه، به سوی جلو، ب

pro and co

<hr> برله و بر علیه، ازدوسو

pro and con

pro ano

pro apoptotic

<hr> رایگان، مجانی (در مورد خدماتی که پزشک و حسابدار و غیره برای موسسات خیریه انجام می دهند)

رایگان، مجانی (در مورد خدماتی که پزشک و حسابدار و غیره برای موسسات خیریه انجام می دهند)

pro bono

pro bono lawyers

pro bono translators

<hr> وابسته به هوادار آزادی سقط جنین

وابسته به هوادار آزادی سقط جنین

pro choice

pro choice movement

pro democracy

pro development

pro evolution soccer

pro football

pro football player

<hr> برای صورت ظاهر، از لحاظ ظاهر، منباب ظاهر، ظاهری، موقتی، (لاتین) به خاطر رعایت مقررات و ظواهر امر، برای حفظ ظاهر، مقدماتی، مسوده شده، فاکتورمقدماتی

برای صورت ظاهر، از لحاظ ظاهر، منباب ظاهر، ظاهری، موقتی، (لاتین) به خاطر رعایت مقررات و ظواهر امر، برای حفظ ظاهر، مقدماتی، مسوده شده، فاکتورمقدماتی

pro forma

pro forma earnings

pro forma invoice

pro forma statement

pro life movement

pro memoria

pro peace

pro poor

pro poor tourism

<hr> سرشکن، متناسبا، به نسبت، به تناسب، برپار، سازوار، نسبی، بتناسب، برحسب نسبت معین، بهمان نسبت

سرشکن، متناسبا، به نسبت، به تناسب، برپار، سازوار، نسبی، بتناسب، برحسب نسبت معین، بهمان نسبت

pro rata

pro se clerk

pro social

pro social behaviors

pro sub

<hr> تا این اندازه، این قدر

pro tan to

pro trader

proaction

<hr> کنشگرای، کنشگرایانه، پویشگرای، پویشگرایانه، (روان شناسی) پیش گستر (وابسته به رفتاری که از قدیم یاد گرفته شده است)

کنشگرای، کنشگرایانه، پویشگرای، پویشگرایانه، (روان شناسی) پیش گستر (وابسته به رفتاری که از قدیم یاد گرفته شده است)

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران