reterritorialization

<hr> بازاندیشیدن، دوباره مورد تفکر قرار دادن، تجدید نظر کردن

بازاندیشیدن، دوباره مورد تفکر قرار دادن، تجدید نظر کردن

rethink

rethinking

rethinking sovereign

rethought

retic

<hr> معنی : خاموشی، سکوت، کم گویی <hr> معانی دیگر : خموشی، کم حرفی، کم گفتاری، reticency خاموشی

معنی : خاموشی، سکوت، کم گویی معانی دیگر : خموشی، کم حرفی، کم گفتاری، reticency خاموشی

reticence

<hr> معنی : ساکت، محتاط در سخن، کم گو <hr> معانی دیگر : کم حرف، کم گفتار، خموش، تودار

معنی : ساکت، محتاط در سخن، کم گو معانی دیگر : کم حرف، کم گفتار، خموش، تودار

reticent

<hr> معنی : شبکه دوربین نجومی <hr> معانی دیگر : (نورشناسی) ریز تورینه، ریز شبکیه، شبکچه

معنی : شبکه دوربین نجومی معانی دیگر : (نورشناسی) ریز تورینه، ریز شبکیه، شبکچه

reticle

<hr> معنی : مشبک، شبکهای <hr> معانی دیگر : تور مانند، تورسان، تورینه سان، تورینه ای

معنی : مشبک، شبکهای معانی دیگر : تور مانند، تورسان، تورینه سان، تورینه ای

reticular

reticular activating system

reticular formation

<hr> معنی : زنبوری، شبکه کردن، مشبک کردن <hr> معانی دیگر : تورمانند، تورسان، تورینه سان، مشبک، آژگن، (به ویژه برگ گیاه) تورینه ای، شبکه دار (reticulated هم می گویند)

معنی : زنبوری، شبکه کردن، مشبک کردن معانی دیگر : تورمانند، تورسان، تورینه سان، مشبک، آژگن، (به ویژه برگ گیاه) تورینه ای، شبکه دار (reticulated هم می گویند)

reticulate

reticulated crystals

reticulin

<hr> (زیست شناسی) تورینه یاخته، رتیکولوسیت

(زیست شناسی) تورینه یاخته، رتیکولوسیت

reticulocyte

reticulodromous

<hr> (زیست شناسی) تورینه ی درون پوشه ای

(زیست شناسی) تورینه ی درون پوشه ای

reticuloendothelial

reticulorumen

<hr> معنی : شبکه، نگاری، بافت همبند و مشبک، شیردان جانور نشخوار کننده، ساختمان شبکهای، بافت نگاهدارنده اعصاب <hr> معانی دیگر : طرح یا شکل تورمانند، (زیست شناسی) ریز تورینه

معنی : شبکه، نگاری، بافت همبند و مشبک، شیردان جانور نشخوار کننده، ساختمان شبکهای، بافت نگاهدارنده اعصاب معانی دیگر : طرح یا شکل تورمانند، (زیست شناسی) ریز تورینه

reticulum

retieve

retime

retimed

<hr> معنی : شبکیه چشم <hr> معانی دیگر : (چشم) تورینه، شبکیه، (داروسازی) رتین -آ (c20h28o2)

معنی : شبکیه چشم معانی دیگر : (چشم) تورینه، شبکیه، (داروسازی) رتین -آ (c20h28o2)

retina

retina prints

retinae

<hr> معنی : شبکیهای <hr> معانی دیگر : وابسته به شبکیه ی چشم، تورینه ای

معنی : شبکیهای معانی دیگر : وابسته به شبکیه ی چشم، تورینه ای

retinal

retinal detachment

retinal disparity

retined

<hr> (پزشکی) تورینه تبسی، تورینه افروختگی، آماس شبکیه

(پزشکی) تورینه تبسی، تورینه افروختگی، آماس شبکیه

retinitis

<hr> (چشم پزشکی) تورینه تباهی، تباهی تدریجی شبکیه

(چشم پزشکی) تورینه تباهی، تباهی تدریجی شبکیه

retinitis pigmentosa

retinoblastoma

retinoid

retinol

retinol activity equivalent

<hr> (چشم پزشکی) بیماری تورینه، بیماری شبکیه

(چشم پزشکی) بیماری تورینه، بیماری شبکیه

retinopathy

retinoschisis

<hr> (چشم پزشکی) تورینه نما، دستگاه معاینه ی شبکیه، شبکیه بین

(چشم پزشکی) تورینه نما، دستگاه معاینه ی شبکیه، شبکیه بین

retinoscope

<hr> (چشم پزشکی) تورینه نمایی، معاینه ی شبکیه (با تورینه نما)، معاینه شبکیه، شبکیه بینی

(چشم پزشکی) تورینه نمایی، معاینه ی شبکیه (با تورینه نما)، معاینه شبکیه، شبکیه بینی

retinoscopy

retinotomy

<hr> معنی : همراهان، ملتزمین، نگهداری، حشمت، حفظ، حشم، خدم وحشم <hr> معانی دیگر : دنباله روها

معنی : همراهان، ملتزمین، نگهداری، حشمت، حفظ، حشم، خدم وحشم معانی دیگر : دنباله روها

retinue

<hr> معنی : کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن <hr> معانی دیگر : (به جای خلوت یا دورافتاده) رفتن، (مجازی) پناه بردن، به بستر رفتن، (ارتش - عمدا) پس کشیدن، عقب نشینی کردن، پسروی کردن، برگشتن، بازنشسته شدن یا کردن، متقاعد کردن یا شدن، کناره گرفتن، (ورزش) کنار رفتن، بازی را ادامه ندادن، (از مسابقه) بیرون رفتن، (پول) از گردش خارج کردن، (مبلغ اوراق قرضه یا وام و غیره را) مسترد کردن، پس دادن، (ماشین آلات یا کشتی و هواپیما و غیره) کنار گذاشتن، به کار نبردن، استراحتگاه

معنی : کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن معانی دیگر : (به جای خلوت یا دورافتاده) رفتن، (مجازی) پناه بردن، به بستر رفتن، (ارتش - عمدا) پس کشیدن، عقب نشینی کردن، پسروی کردن، برگشتن، بازنشسته شدن یا کردن، متقاعد کردن یا شدن، کناره گرف

retire

retire a debt

retire for the night

retire to bed

<hr> معنی : منزوی، متقاعد، بازنشسته، خلوت <hr> معانی دیگر : (جا) دور افتاده، دنج، بی سروصدا، دور از جنجال، آرام، رجوع شود به: reserved

معنی : منزوی، متقاعد، بازنشسته، خلوت معانی دیگر : (جا) دور افتاده، دنج، بی سروصدا، دور از جنجال، آرام، رجوع شود به: reserved

واژه های حرف "r" - پیشنهاد کاربران