sense of security

sense of self

sense of sight

sense of smell

sense of taste

sense of time

sense of touch

sense of unreality

sense of urgency

sense out

sense primer

sense strand

<hr> معنی : بی معنی، احمق، بی حس، احمقانه، عاری از احساسات <hr> معانی دیگر : غش کرده، از هوش رفته، بیهوش، غیر منطقی، بی شعور، ابله، خر، ابلهانه، خرانه

معنی : بی معنی، احمق، بی حس، احمقانه، عاری از احساسات معانی دیگر : غش کرده، از هوش رفته، بیهوش، غیر منطقی، بی شعور، ابله، خر، ابلهانه، خرانه

senseless

senselessly

sensemaking

senses

senses of

sensetive

sensetivity

sensi

sensibilities

<hr> معنی : حساسیت، احساس و درک، هش <hr> معانی دیگر : سوهش پذیری، سوهشمندی، توانایی احساس، (معمولا جمع) احساسات، نازک طبعی، ظرافت طبع، زودرنجی

معنی : حساسیت، احساس و درک، هش معانی دیگر : سوهش پذیری، سوهشمندی، توانایی احساس، (معمولا جمع) احساسات، نازک طبعی، ظرافت طبع، زودرنجی

sensibility

sensibility of spirit level

<hr> معنی : معقول، محسوس، بارز، لامسهای <hr> معانی دیگر : قابل احساس، سوهش پذیر، عاقلانه، خردمند، منطقی، خردمندانه، با شعور، فهمیده، (لباس و غیره) مناسب، جور، حساس، سوهشمند، آگاه، مشهود

معنی : معقول، محسوس، بارز، لامسهای معانی دیگر : قابل احساس، سوهش پذیر، عاقلانه، خردمند، منطقی، خردمندانه، با شعور، فهمیده، (لباس و غیره) مناسب، جور، حساس، سوهشمند، آگاه، مشهود

sensible

sensible center

sensible choice

sensible heat

sensible perspiration

sensible water loss

sensible way

<hr> بطور نمایان یا محسوس

sensibly

sensical

sensin

sensine

<hr> معنی : احساس <hr> معانی دیگر : دریافت

معنی : احساس معانی دیگر : دریافت

sensing

sensing to

sensitise

<hr> معنی : حساس، نفوذ پذیر، دارای حساسیت <hr> معانی دیگر : حسی، سوهشی، وابسته به حس، سوهش انگیز، احساس انگیز، پر احساس (sensuous هم می گویند)، سوهشمند، زودانگیز، انگیزپذیر، زودآسیب، زودرنج، زوددرد، تحریک پذیر، آغال پذیر، دارای حساسیت (نسبت به چیزی) (معمولا با: to)، (بازار) پرنوسان، ناثابت، (از نظر هوش یا برداشت هنری و غیره) پر بینش، بینشگر، زیباشناس، دارای طبع لطیف، پر واکنش، خوش طبع، (ابزار) دقیق، ظریف، ریزه کار، رجوع شود به: sensory، (فیلم) حساس در برابر نور، (رادیو) قوی، (لامپ دوربین فیلمبرداری تلویزیون) کارکن در نور کم

معنی : حساس، نفوذ پذیر، دارای حساسیت معانی دیگر : حسی، سوهشی، وابسته به حس، سوهش انگیز، احساس انگیز، پر احساس (sensuous هم می گویند)، سوهشمند، زودانگیز، انگیزپذیر، زودآسیب، زودرنج، زوددرد، تحریک پذیر، آغال پذیر، دارای حساسیت (نسبت به چیزی) (معمولا با: to)، (بازار) پرنوسان، ناثابت، (از نظر هوش یا برد

sensitive

sensitive issue

sensitive species

sensitively

<hr> معنی : حساسیت، میزان حساسیت <hr> معانی دیگر : سوهشمندی، سترسایی، پولابی

معنی : حساسیت، میزان حساسیت معانی دیگر : سوهشمندی، سترسایی، پولابی

sensitivity

sensitivity coefficient

sensitivity on initial conditions

sensitivity ratio

<hr> (روان پزشکی - درمان گروهی) سوهش آموزی، حساسیت آموزی

(روان پزشکی - درمان گروهی) سوهش آموزی، حساسیت آموزی

sensitivity training

<hr> معنی : حساس سازی <hr> معانی دیگر : حساس سازی

معنی : حساس سازی معانی دیگر : حساس سازی

واژه های حرف "s" - پیشنهاد کاربران