shart

sharti

shat

shat up

shata

shataphaka

shate

shating

shattecock

<hr> معنی : قطعات شکسته، خرد کردن، داغان کردن، شکستن <hr> معانی دیگر : (در اثر ضربه یا انفجار و غیره) خرد کردن یا شدن، داغون کردن یاشدن، خرد و خاک شیر کردن، متلاشی کردن یا شدن، درب و داغون کردن یا شدن، درهم کوبیدن، از هم پاشیدن، به هم پاشیدن، (جمع) قطعات شکسته، (در اصل) پراکندن، پخش کردن، درجمع قطعات شکسته

معنی : قطعات شکسته، خرد کردن، داغان کردن، شکستن معانی دیگر : (در اثر ضربه یا انفجار و غیره) خرد کردن یا شدن، داغون کردن یاشدن، خرد و خاک شیر کردن، متلاشی کردن یا شدن، درب و داغون کردن یا شدن، درهم کوبیدن، از هم پاشیدن، به هم پاشیدن، (جمع) قطعات شکسته، (در اصل) پراکندن، پخش کردن، درجمع قطعات شکسته

shatter

shatter speed

shattered

shattering

shaun

shaun the sheep

shavand

<hr> معنی : تراش، ریش تراشی، رنده کردن، تراشیدن، صاف کردن، ستردن <hr> معانی دیگر : (ریش یا مو) تراشیدن، زدن، اصلاح کردن، (چوب و غیره) تراشیدن، تراشه کردن، لایه لایه کردن (مثلا کالباس را)، خراشاندن، از نزدیک چیزی رد شدن، مالیدن و رد شدن، (سهام و اوراق قرضه) از حد معمول و قانونی تخفیف بیشتر دادن، (خودمانی - قیمت) کمی تخفیف دادن، ابزار تراش، تراشه ساز، هر چیز تراشیده و لایه لایه شده، اصلاح صورت

معنی : تراش، ریش تراشی، رنده کردن، تراشیدن، صاف کردن، ستردن معانی دیگر : (ریش یا مو) تراشیدن، زدن، اصلاح کردن، (چوب و غیره) تراشیدن، تراشه کردن، لایه لایه کردن (مثلا کالباس را)، خراشاندن، از نزدیک چیزی رد شدن، مالیدن و رد شدن، (سهام و اوراق قرضه) از حد معمول و قانونی تخفیف بیشتر دادن، (خودمانی - قیم

shave

shave off

<hr> (adjective) زمان گذشته ساده فعل shave (adjective) قسمت سوم فعل shave

(adjective) زمان گذشته ساده فعل shave (adjective) قسمت سوم فعل shave

shaved

shaved ice

shaved off

shaver awon

<hr> معنی : اصلاح، تراشه، تراش، صورت تراشی، چیز تراشیده، چیز تراشیده <hr> معانی دیگر : ریش تراشی، ریش زنی

معنی : اصلاح، تراشه، تراش، صورت تراشی، چیز تراشیده، چیز تراشیده معانی دیگر : ریش تراشی، ریش زنی

shaving

shaving craem

shaving cream

shavingfoam

shawarma

<hr> معنی : دستمال گردن، سرانداز، حجاب، چپی، شال، شال گردن بستن <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی) شال، شال گردن

معنی : دستمال گردن، سرانداز، حجاب، چپی، شال، شال گردن بستن معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی) شال، شال گردن

shawl

shawshank

shawshank redemption

shawty

shawwal

<hr> معنی : درشکه دو چرخه دو نفره <hr> معانی دیگر : (محلی) کالسکه ی سبک، chaise : درشکه دوچرخه دونفره

معنی : درشکه دو چرخه دو نفره معانی دیگر : (محلی) کالسکه ی سبک، chaise : درشکه دوچرخه دونفره

shay

shaya

shayan j

shayaz

shaypes

shazam

shcp

shdsl

<hr> معنی : جانور ماده، او، خودش، ان دختر یا زن <hr> معانی دیگر : (ضمیر فاعلی مونث، سوم شخص مفرد) او، آن، وی، دختر، زن، لاس، پیشوند (با هایفن): زن، ماده

معنی : جانور ماده، او، خودش، ان دختر یا زن معانی دیگر : (ضمیر فاعلی مونث، سوم شخص مفرد) او، آن، وی، دختر، زن، لاس، پیشوند (با هایفن): زن، ماده

واژه های حرف "s" - پیشنهاد کاربران