unintelligibly

unintended

unintendedly

<hr> معنی : غیر عمدی <hr> معانی دیگر : ناخود خواسته، ناخواسته، بلا اراده

معنی : غیر عمدی معانی دیگر : ناخود خواسته، ناخواسته، بلا اراده

unintentional

unintentionally

<hr> خسته کننده، ناگیرا، غیر جالب توجه، کسل کننده

خسته کننده، ناگیرا، غیر جالب توجه، کسل کننده

uninteresting

uninterruptable

uninterruptable power supply

<hr> معنی : متوالی، پیوسته، مسلسل، مداوم، مستمر، قطع نشده، بی وقفه، غیر منقلع <hr> معانی دیگر : پیوسته، غیر منقلع، قطع نشده، متوالی، مسلسل

معنی : متوالی، پیوسته، مسلسل، مداوم، مستمر، قطع نشده، بی وقفه، غیر منقلع معانی دیگر : پیوسته، غیر منقلع، قطع نشده، متوالی، مسلسل

uninterrupted

uninterruptedly

uninterruptible

unintimidated

unintuitive

uninventive

<hr> معنی : ناخوانده، دعوت نشده <hr> معانی دیگر : سرزده

معنی : ناخوانده، دعوت نشده معانی دیگر : سرزده

uninvited

uninviting

uninvolved

uninvolving

<hr> معنی : اتصال، اتحاد، بهم پیوستگی، الحاق، پیوستگی، اجتماع، وصلت، انجمن، ائتلاف، اتحادیه، پیوند، اتحاد و اتفاق، یگانگی وحدت، اشتراک منافع <hr> معانی دیگر : همبستگی، وحدت، یگانگی، جوش خوردن، یگانش، یکانگان، باشگاه، (ریاضی)اجتماع، مجموع، رمن، ازدواج، زناشویی، سازش، سازگاری، همسازی، توافق، (لوله کشی) قطعه ی اتصال، همبند، مهره ماسوره، (مخفف) اتحادیه ی کارگری

معنی : اتصال، اتحاد، بهم پیوستگی، الحاق، پیوستگی، اجتماع، وصلت، انجمن، ائتلاف، اتحادیه، پیوند، اتحاد و اتفاق، یگانگی وحدت، اشتراک منافع معانی دیگر : همبستگی، وحدت، یگانگی، جوش خوردن، یگانش، یکانگان، باشگاه، (ریاضی)اجتماع، مجموع، رمن، ازدواج، زناشویی، سازش، سازگاری، همسازی، توافق، (لوله کشی) قطعه ی ا

union

union and intersection

union and progress

union bank

union bosses

union button

union catalogue

union cycliste international

union of utrecht

union thimble

unionic material

unionization

<hr> یونیزه نشده، یونی نشده

یونیزه نشده، یونی نشده

unionized

unipennate

<hr> (برق) یک قطبی، تکسو، یک قطبی، سلولهای عصبی یک قطبی

(برق) یک قطبی، تکسو، یک قطبی، سلولهای عصبی یک قطبی

unipolar

unipolar depression

unipolar non return to zero signal

unipolarity

unipole

uniporter

unipotency

<hr> (زیست شناسی - به ویژه یاخته های جنین) تک توان، دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول

(زیست شناسی - به ویژه یاخته های جنین) تک توان، دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول

unipotent

unipotent stem cell

uniqe

uniqlo

<hr> معنی : یکتا، بی مانند، بی نظیر، بی همتا، فرد، یگانه، منحصر به فرد، بی تا <hr> معانی دیگر : تک، غیر عادی، ناروال، فوق العاده، نادر

معنی : یکتا، بی مانند، بی نظیر، بی همتا، فرد، یگانه، منحصر به فرد، بی تا معانی دیگر : تک، غیر عادی، ناروال، فوق العاده، نادر

واژه های حرف "u" - پیشنهاد کاربران