گریه با سوز و گداز

گریه با صدای بسیار بلند

گریه بلند

گریه بچه

گریه زورکی

گریه و زاری

گریه و شیون

گریه و ناله

گریه و نوحه

گریه پر صدا و ازار دهنده

گریه پرصدا

گریه کردن

گریه یا شیون

گریپ فروت

گریپ فرود

گز

<hr> مترادف گزاردن : ادا کردن، بجای آوردن، پرداختن، تادیه، تادیه کردن

مترادف گزاردن : ادا کردن، بجای آوردن، پرداختن، تادیه، تادیه کردن

گزاردن

<hr> مترادف گزارش : اعلام، اعلامیه، اعلان، بیانیه، تفسیر، خبر، رپرتاژ، شرح، نقل

مترادف گزارش : اعلام، اعلامیه، اعلان، بیانیه، تفسیر، خبر، رپرتاژ، شرح، نقل

گزارش

گزارش باطنی از قران

گزارش و تفسیر

گزارشی باطنی از قران

گزافه گویی

<hr> مترادف گزر : زردک، شقاقل، هویج

مترادف گزر : زردک، شقاقل، هویج

گزر

<hr> مترادف گزمه : آژان، پاسبان، پلیس، شبگرد، شحنه، عسس <hr> برابر پارسی : شبگرد

مترادف گزمه : آژان، پاسبان، پلیس، شبگرد، شحنه، عسس برابر پارسی : شبگرد

گزمه

<hr> مترادف گزند : آزار، آسیب، آفت، بلا، خدشه، خسران، زیان، صدمه، ضرر، لطمه، مضرت

مترادف گزند : آزار، آسیب، آفت، بلا، خدشه، خسران، زیان، صدمه، ضرر، لطمه، مضرت

گزند

گزند رساندن

گزند و ضرر

گزنده خزنده

<hr> مترادف گزک : بهانه، دستاویز، مستمسک، تشنج، نوبت، فرصت، مزه

مترادف گزک : بهانه، دستاویز، مستمسک، تشنج، نوبت، فرصت، مزه

گزک

گزیدن مار

<hr> مترادف گزینش : انتخاب، تعیین، دست چین، گلچین

مترادف گزینش : انتخاب، تعیین، دست چین، گلچین

گزینش

گزینش و انتخاب

گزینه علی البدل

<hr> مترادف گس : دبش

گس

<hr> مترادف گستاخ : بی آزرم، بی ادب، بی باک، بی پروا، بی حیا، بی شرم، پررو، جسور، دریده، شوخ دیده، شوخ، غره، فضول، لجوج، متهور، نافرهیخته، نامودب، وقیح

مترادف گستاخ : بی آزرم، بی ادب، بی باک، بی پروا، بی حیا، بی شرم، پررو، جسور، دریده، شوخ دیده، شوخ، غره، فضول، لجوج، متهور، نافرهیخته، نامودب، وقیح

گستاخ

گستاخ و جسور

گستاخ و خیره سر

گستاخ یا جسور

گستاخ یا پیگیر

گسترانیدن و وسعت دادن

گستردن

گستردنی

گستردنی زیر پا

گستردنی صیاد

<hr> مترادف گسترده : بسیط، پخش، پهن، پهناور، شایع، عریض، مبسوط، منبسط، وسیع

مترادف گسترده : بسیط، پخش، پهن، پهناور، شایع، عریض، مبسوط، منبسط، وسیع

گسترده

گسترده ترین پهنه ابی جهان

گسترده و بسط یافته

<hr> مترادف گسترش : انبساط، بسط، تعریض، توسعه، سعه، وسعت

مترادف گسترش : انبساط، بسط، تعریض، توسعه، سعه، وسعت

واژه های حرف "گ" - جدول کلمات