فرهنگ معین

دستارخوان

دستارچه

دستاس

دستاسنگ

دستاسین

<hr> مترادف دستاق : بند، بندیخانه، حبس، زندان، سجن، محبس، هلفدونی

مترادف دستاق : بند، بندیخانه، حبس، زندان، سجن، محبس، هلفدونی

دستاق

<hr> مترادف دستان : آهنگ، سرود، لحن، نغمه، نوا، تزویر، حیله، دوال، فسون، مکر، نیرنگ

مترادف دستان : آهنگ، سرود، لحن، نغمه، نوا، تزویر، حیله، دوال، فسون، مکر، نیرنگ

دستان

دستان زدن

<hr> مترادف دستبرد : استراق، چپاول، دزدی، سرقت، غارت، حمله، هجوم، یورش

مترادف دستبرد : استراق، چپاول، دزدی، سرقت، غارت، حمله، هجوم، یورش

دستبرد

<hr> مترادف دستبند : بخو، النگو، دستیاره

مترادف دستبند : بخو، النگو، دستیاره

دستبند

<hr> مترادف دستخط : رقم، رقیمه، مرقومه، مکتوب، نامه، نوشته <hr> برابر پارسی : دست نوشت

مترادف دستخط : رقم، رقیمه، مرقومه، مکتوب، نامه، نوشته برابر پارسی : دست نوشت

دستخط

<hr> مترادف دستخوش : اسیر، دچار، گرفتار، انعام

مترادف دستخوش : اسیر، دچار، گرفتار، انعام

دستخوش

<hr> مترادف دسترس : حد، معرض، توان، توانایی، قدرت

مترادف دسترس : حد، معرض، توان، توانایی، قدرت

دسترس

<hr> مترادف دسترنج : اجرت، پاداش، حق العمل، مزد

مترادف دسترنج : اجرت، پاداش، حق العمل، مزد

دسترنج

دستره

<hr> مترادف دستشویی : توالت، مبال، مبرز اصلاح، رتوش، ترمیم، تعمیر | توالت، مبرز، مستراح <hr> برابر پارسی : توالت

مترادف دستشویی : توالت، مبال، مبرز اصلاح، رتوش، ترمیم، تعمیر | توالت، مبرز، مستراح برابر پارسی : توالت

دستشویی

دستغاله

دستفال

<hr> مترادف دستفروش : خرده فروش، دوره گرد، طواف

مترادف دستفروش : خرده فروش، دوره گرد، طواف

دستفروش

دستلاف

<hr> مترادف دستمال : حوله، دزک، دستارچه، روپاک، رومال، مندیل، اسیر، گرفتار، مقید

مترادف دستمال : حوله، دزک، دستارچه، روپاک، رومال، مندیل، اسیر، گرفتار، مقید

دستمال

دستمال کاغذی

<hr> مترادف دستمالی : مچاله، دستکاری

مترادف دستمالی : مچاله، دستکاری

دستمالی

<hr> مترادف دستمزد : اجر، اجرت، حق الزحمه، حق القدم

مترادف دستمزد : اجر، اجرت، حق الزحمه، حق القدم

دستمزد

دستنبو

<hr> مترادف دسته : سنخ، صنف، قسم، گونه، باند، جماعت، جمع، جمعیت، جوخه، رجه، رسته، رسد، عده، فرقه، گروه، قبضه

مترادف دسته : سنخ، صنف، قسم، گونه، باند، جماعت، جمع، جمعیت، جوخه، رجه، رسته، رسد، عده، فرقه، گروه، قبضه

دسته

<hr> مترادف دسته بندی : رده بندی، طبقه بندی، گروه بندی

مترادف دسته بندی : رده بندی، طبقه بندی، گروه بندی

دسته بندی

دسته فراش

دستوار

دستوانه

<hr> مترادف دستور : گرامر، نحو، تحکم، حکم، فرمایش، فرمان، آیین، روش، ضابطه، قاعده، قانون، ترتیب، وزیر، برنامه <hr> متضاد دستور : نهی <hr> برابر پارسی : فرمان

مترادف دستور : گرامر، نحو، تحکم، حکم، فرمایش، فرمان، آیین، روش، ضابطه، قاعده، قانون، ترتیب، وزیر، برنامه متضاد دستور : نهی برابر پارسی : فرمان

دستور

<hr> مترادف دستورالعمل : آیین نامه، بخشنامه، نسخه <hr> برابر پارسی : دستور، دستورکار، شیوه نامه

مترادف دستورالعمل : آیین نامه، بخشنامه، نسخه برابر پارسی : دستور، دستورکار، شیوه نامه

دستورالعمل

<hr> مترادف دستوری : اجازه، اذن، رخصت، راه، رسم، روش، شیوه، قاعده، خودفروش، روسپی، فاحشه، معروفه

مترادف دستوری : اجازه، اذن، رخصت، راه، رسم، روش، شیوه، قاعده، خودفروش، روسپی، فاحشه، معروفه

دستوری

<hr> مترادف دستپاچه : سراسیمه، شتابزده، عجول، هراسان، هولکی

مترادف دستپاچه : سراسیمه، شتابزده، عجول، هراسان، هولکی

دستپاچه

دستک

دستک زدن

دستکار

دستکش

<hr> مترادف دستگاه : آلت، ابزار، اسباب، سامان، بساط، جهاز، سیستم، مجموعه، آپارات، ماشین، ساز، نوا، تجمل، جاه، جلال، مایه، ثروت، سرمایه، واحد

مترادف دستگاه : آلت، ابزار، اسباب، سامان، بساط، جهاز، سیستم، مجموعه، آپارات، ماشین، ساز، نوا، تجمل، جاه، جلال، مایه، ثروت، سرمایه، واحد

دستگاه

دستگذار

دستگرا

دستگرای

دستگرد

دستگردان

دستگزار

<hr> مترادف دستگیر : اسیر، بازداشت، توقیف، گرفتار، مددکار، مساعد، یار، یاور، پیر، قطب، مراد، مرشد

مترادف دستگیر : اسیر، بازداشت، توقیف، گرفتار، مددکار، مساعد، یار، یاور، پیر، قطب، مراد، مرشد

دستگیر

دستگیره

<hr> مترادف دستگیری : تعاون، غوث، کمک، مدد، مساعدت، معاضدت، همدستی، یاری، بازداشت، توقیف، ارشاد، هدایت

مترادف دستگیری : تعاون، غوث، کمک، مدد، مساعدت، معاضدت، همدستی، یاری، بازداشت، توقیف، ارشاد، هدایت

واژه های حرف "د" - فرهنگ معین