شاهکار

<hr> مترادف شاهی : پشیز، صنار، خسروانی، شاهانه، ملوکانه، حکومت، سلطنت <hr> متضاد شاهی : گدایی

مترادف شاهی : پشیز، صنار، خسروانی، شاهانه، ملوکانه، حکومت، سلطنت متضاد شاهی : گدایی

شاهی

<hr> مترادف شاهین : شاهباز، عقاب، لاچین، زبانه، میله

مترادف شاهین : شاهباز، عقاب، لاچین، زبانه، میله

شاهین

شاو

شاپلاق

<hr> برابر پارسی : کلاه لبه دار

برابر پارسی : کلاه لبه دار

شاپو

شاک

شاکار

<hr> مترادف شاکر : حقگزار، سپاسگزار، شکرگزار، شکور، نمک شناس <hr> متضاد شاکر : کافر، ناسپاس <hr> برابر پارسی : چاکر، سپاسگزار، ستایشگر

مترادف شاکر : حقگزار، سپاسگزار، شکرگزار، شکور، نمک شناس متضاد شاکر : کافر، ناسپاس برابر پارسی : چاکر، سپاسگزار، ستایشگر

شاکر

شاکمند

<hr> مترادف شاکی : شکایتمند، عارض، گلایه مند، گله مند، متظلم، معترض <hr> برابر پارسی : گله مند، دادخواه، دادجو

مترادف شاکی : شکایتمند، عارض، گلایه مند، گله مند، متظلم، معترض برابر پارسی : گله مند، دادخواه، دادجو

شاکی

<hr> مترادف شاگرد : پیرو، تلمیذ، دانش آموز، کارآموز، متعلم، متلمذ، محصل، پادو، نوچه <hr> متضاد شاگرد : استاد

مترادف شاگرد : پیرو، تلمیذ، دانش آموز، کارآموز، متعلم، متلمذ، محصل، پادو، نوچه متضاد شاگرد : استاد

شاگرد

<hr> مترادف شاگردانه : انعام، شاگردانگی، شاگردمزد، شاگردوار

مترادف شاگردانه : انعام، شاگردانگی، شاگردمزد، شاگردوار

شاگردانه

<hr> مترادف شایان : برازنده، درخور، سزاوار، لایق، معتنابه

مترادف شایان : برازنده، درخور، سزاوار، لایق، معتنابه

شایان

شایانی

<hr> مترادف شاید : احتمالا، بلکه، گویی، محتملاً <hr> متضاد شاید : حتماً

مترادف شاید : احتمالا، بلکه، گویی، محتملاً متضاد شاید : حتماً

شاید

شایستن

<hr> مترادف شایسته : ارجمند، باقدر، باکفایت، برازنده، بسزا، پسندیده، درخور، روا، زیبنده، سزاوار، شایگان، صالح، صلاحیت دار، عزیز، فراخور، قابل، لایق، مدیر، مستحق، مستلزم، مستوجب، مقبول، مناسب، موافق، نسیب، نیکو، والا <hr> متضاد شایسته : ناشایسته

مترادف شایسته : ارجمند، باقدر، باکفایت، برازنده، بسزا، پسندیده، درخور، روا، زیبنده، سزاوار، شایگان، صالح، صلاحیت دار، عزیز، فراخور، قابل، لایق، مدیر، مستحق، مستلزم، مستوجب، مقبول، مناسب، موافق، نسیب، نیکو، والا متضاد شایسته : ناشایسته

شایسته

<hr> مترادف شایستگی : استحقاق، استعداد، سزاواری، قابلیت، لیاقت <hr> متضاد شایستگی : بی لیاقتی

مترادف شایستگی : استحقاق، استعداد، سزاواری، قابلیت، لیاقت متضاد شایستگی : بی لیاقتی

شایستگی

<hr> مترادف شایع : رایج، ساری، متداول، پراکنده، جاری، گسترده، منتشر، آشکار، فاش <hr> متضاد شایع : نامتداول <hr> برابر پارسی : فاش، پراکنده، همه گیر

مترادف شایع : رایج، ساری، متداول، پراکنده، جاری، گسترده، منتشر، آشکار، فاش متضاد شایع : نامتداول برابر پارسی : فاش، پراکنده، همه گیر

شایع

شایعات

<hr> مترادف شایعه : خبر، شهرت، خبرپراکنی <hr> برابر پارسی : چو، چواندازی، دهانزد، رواگه ، سخن پراکنی، هو

مترادف شایعه : خبر، شهرت، خبرپراکنی برابر پارسی : چو، چواندازی، دهانزد، رواگه ، سخن پراکنی، هو

شایعه

<hr> مترادف شایق : آرزومند، راغب، مایل، مشتاق <hr> متضاد شایق : بیزار، بی میل <hr> برابر پارسی : خواهان، آرزومند، خواستار

مترادف شایق : آرزومند، راغب، مایل، مشتاق متضاد شایق : بیزار، بی میل برابر پارسی : خواهان، آرزومند، خواستار

شایق

<hr> مترادف شایگان : سزاوار، شایسته، فراوان، خزانه، خزینه، گنج، عریض، فراخ، وسیع، شاهوار، بیگار، بیگاری

مترادف شایگان : سزاوار، شایسته، فراوان، خزانه، خزینه، گنج، عریض، فراخ، وسیع، شاهوار، بیگار، بیگاری

شایگان

شاییدن

<hr> مترادف شب : شام، شامگاه، لیل، زاج <hr> متضاد شب : روز

مترادف شب : شام، شامگاه، لیل، زاج متضاد شب : روز

شب

شب آویز

شب افروز

شب باره

شب برات

شب بو

شب تاب

شب تاز

شب تک

شب خانه

شب خواب

شب رنگ

<hr> مترادف شب زنده دار : شب باز، قائم اللیل، متهجد، مساهر

مترادف شب زنده دار : شب باز، قائم اللیل، متهجد، مساهر

شب زنده دار

شب غریب

شب نامه

شب نما

شب نهه

<hr> مترادف شب پره : خفاش، شبکور، مرغ مسیحا، وطواط

مترادف شب پره : خفاش، شبکور، مرغ مسیحا، وطواط

واژه های حرف "ش" - فرهنگ معین