مترادف و متضاد

از یاد بردنی

از یاد نرفتنی

از یک سو

از یک صلب

از یک طرف

از یک نژاد ایجاد کردن

از یک هواپیما به هواپیمای دیگر

از یکدیگر بنوبت جلو زدن

<hr> برابر پارسی : برابر، به جای

برابر پارسی : برابر، به جای

ازا

<hr> مترادف ازاد : ( آزاد ) آزاده، حر، خلاص، رها، سبکبار، فارغ، مخیر، مختار، مرخص، مستقل، مستخلص، وارسته، ول <hr> متضاد ازاد : ( آزاد ) اسیر، برده، بنده، غیرمستقل، گرفتار

مترادف ازاد : ( آزاد ) آزاده، حر، خلاص، رها، سبکبار، فارغ، مخیر، مختار، مرخص، مستقل، مستخلص، وارسته، ول متضاد ازاد : ( آزاد ) اسیر، برده، بنده، غیرمستقل، گرفتار

ازاد

ازاد از قیود فکری

ازاد از قیود و رسوم

ازاد بودن

ازاد زاده

ازاد سازی

ازاد فکر

ازاد نشدنی

ازاد کردن

ازاد کننده

ازادانه انتقاد کردن

ازادماهی دودی

ازادمنش

<hr> مترادف ازادمنشی : ( آزادمنشی ) آزادگی، حریت، وارستگی

مترادف ازادمنشی : ( آزادمنشی ) آزادگی، حریت، وارستگی

ازادمنشی

<hr> مترادف ازاده : ( آزاده ) آزاد، حر، رها، شریف، فارغ، فتا، مختار، وارسته <hr> متضاد ازاده : ( آزاده ) بنده، عبد

مترادف ازاده : ( آزاده ) آزاد، حر، رها، شریف، فارغ، فتا، مختار، وارسته متضاد ازاده : ( آزاده ) بنده، عبد

ازاده

<hr> مترادف ازادگی : ( آزادگی ) آزادمنشی، اختیار، اصالت، جوانمردی، حریت، وارستگی <hr> متضاد ازادگی : ( آزادگی ) اسارت، بندگی

مترادف ازادگی : ( آزادگی ) آزادمنشی، اختیار، اصالت، جوانمردی، حریت، وارستگی متضاد ازادگی : ( آزادگی ) اسارت، بندگی

ازادگی

<hr> مترادف ازادی : ( آزادی ) استخلاص، استقلال، خلاص، خلاصی، رهایش، رهایی، نجات، اختیار، حریت، فراغت <hr> متضاد ازادی : ( آزادی ) اسارت، بندگی، رقیت

مترادف ازادی : ( آزادی ) استخلاص، استقلال، خلاص، خلاصی، رهایش، رهایی، نجات، اختیار، حریت، فراغت متضاد ازادی : ( آزادی ) اسارت، بندگی، رقیت

ازادی

ازادی اراده

ازادی بخش

ازادی بخشیدن

ازادی برده

ازادی به قید التزام

ازادی بیش از حد دادن

ازادی خواه

ازادی در تصمیم

ازادی عمل

ازادی فکر

ازادی کسی یا چیزی را خریدن

ازادیخواه کردن

<hr> مترادف ازار : ( آزار ) آسیب، بلا، صدمه، گزند، تعدی، جفا، جور، ستم، ظلم، اذیت، تعذیب، زجر، شکنجه، عذاب، تعب، سختی، محنت، مرارت، مشقت، تاذی، مزاحمت، رنج، رنجه، عنا | قطیفه، لنگ، پیجامه، تنبان، زیرجامه، زیرشلواری، دستار، مندیل، پایاب

مترادف ازار : ( آزار ) آسیب، بلا، صدمه، گزند، تعدی، جفا، جور، ستم، ظلم، اذیت، تعذیب، زجر، شکنجه، عذاب، تعب، سختی، محنت، مرارت، مشقت، تاذی، مزاحمت، رنج، رنجه، عنا | قطیفه، لنگ، پیجامه، تنبان، زیرجامه، زیرشلواری، دستار، مندیل، پایاب

ازار

ازار دادن

ازار دهنده

ازار رسان

ازار رساندن

ازار و کشتار همگانی

ازار کردن

<hr> مترادف ازارنده : ( آزارنده ) آزاررسان، موذی، الیم، دردناک

مترادف ازارنده : ( آزارنده ) آزاررسان، موذی، الیم، دردناک

ازارنده

ازاره

<hr> مترادف ازاله : پاک سازی، تراشیدن، زایل، زدایش، زدودن، محو، نابود، نیست

مترادف ازاله : پاک سازی، تراشیدن، زایل، زدایش، زدودن، محو، نابود، نیست

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد