<hr> مترادف دلجویی : تسلی، عطوفت، ملاطفت، مهربانی، ناز، نواخت، نوازش

مترادف دلجویی : تسلی، عطوفت، ملاطفت، مهربانی، ناز، نواخت، نوازش

دلجویی

دلجویی پذیر

دلجویی کردن

دلجویی کننده

<hr> مترادف دلخراش : جانکاه، جگرخراش، جگرسوز، سخت، ناگوار

مترادف دلخراش : جانکاه، جگرخراش، جگرسوز، سخت، ناگوار

دلخراش

دلخسته عشق

<hr> مترادف دلخواه : باب طبع، پسند، دلپذیر، دلپسند، مرغوب، مطبوع، مطلوب

مترادف دلخواه : باب طبع، پسند، دلپذیر، دلپسند، مرغوب، مطبوع، مطلوب

دلخواه

دلخواه سازی

دلخواهانه

دلخواهی

<hr> مترادف دلخور : آزرده، دل نگران، رنجیده، گرفته، متالم، مغموم، ملول، نگران <hr> متضاد دلخور : راضی، شادمان

مترادف دلخور : آزرده، دل نگران، رنجیده، گرفته، متالم، مغموم، ملول، نگران متضاد دلخور : راضی، شادمان

دلخور

دلخور کردن

دلخوری

دلخوش

دلخوشی دادن

<hr> مترادف دلداده : دلربا، محبوب معشوق، نگار، وامق، دلبسته، شیدا، شیفته، عاشق، مفتون

مترادف دلداده : دلربا، محبوب معشوق، نگار، وامق، دلبسته، شیدا، شیفته، عاشق، مفتون

دلداده

<hr> مترادف دلدادگی : دلباختگی، شیدایی، شیفتگی، عاشقی، محبت

مترادف دلدادگی : دلباختگی، شیدایی، شیفتگی، عاشقی، محبت

دلدادگی

<hr> مترادف دلدار : جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دلربا، دلستان، دلنواز، مترس، محبوب، محبوبه، معشوق، معشوقه، ول، یار

مترادف دلدار : جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دلربا، دلستان، دلنواز، مترس، محبوب، محبوبه، معشوق، معشوقه، ول، یار

دلدار

<hr> مترادف دلداری : تسلی، تسلیت، دلگرمی

مترادف دلداری : تسلی، تسلیت، دلگرمی

دلداری

دلداری دادن

دلداری ناپذیر

<hr> مترادف دلربا : دلارام، دلبر، دلداده، محبوب، معشوق، خوشکل، دلفریب، رعنا، طناز، فتان، فتنه انگیز، فریبنده، قشنگ، ملیح، نازنین، دلپذیر، دلکش

مترادف دلربا : دلارام، دلبر، دلداده، محبوب، معشوق، خوشکل، دلفریب، رعنا، طناز، فتان، فتنه انگیز، فریبنده، قشنگ، ملیح، نازنین، دلپذیر، دلکش

دلربا

<hr> مترادف دلربایی : جذبه، دلال، دلبری، غمزه، غنج، قر، کرشمه

مترادف دلربایی : جذبه، دلال، دلبری، غمزه، غنج، قر، کرشمه

دلربایی

دلربایی کردن

دلریش

دلریش کننده

دلزده

دلزدگی

<hr> مترادف دلستان : دلبر، دلبند، دلداده، دلدار، دلربا، محبوب، محبوبه، معبود، معشوق، نگار، یار

مترادف دلستان : دلبر، دلبند، دلداده، دلدار، دلربا، محبوب، محبوبه، معبود، معشوق، نگار، یار

دلستان

<hr> مترادف دلسرد : افسرده، بی اشتیاق، بی رغبت، دلسوخته، دلمرده، مایوس، ناامید، نومید، وازده <hr> متضاد دلسرد : امیدوار

مترادف دلسرد : افسرده، بی اشتیاق، بی رغبت، دلسوخته، دلمرده، مایوس، ناامید، نومید، وازده متضاد دلسرد : امیدوار

دلسرد

دلسرد سازی

دلسرد شدن

دلسرد کردن

<hr> مترادف دلسردی : افسردگی، بی رغبتی، حرمان، سردی، ناامیدی، وازدگی، یاس <hr> متضاد دلسردی : امیدواری

مترادف دلسردی : افسردگی، بی رغبتی، حرمان، سردی، ناامیدی، وازدگی، یاس متضاد دلسردی : امیدواری

دلسردی

<hr> مترادف دلسوخته : آزرده، آزرده خاطر، دلسرد، دل شکسته، ستمدیده، محروم، محنت کشیده، ناکام

مترادف دلسوخته : آزرده، آزرده خاطر، دلسرد، دل شکسته، ستمدیده، محروم، محنت کشیده، ناکام

دلسوخته

<hr> مترادف دلسوز : رئوف، رحم دل، رحیم، شفیق، غمخوار، غمگسار، مشفق، مهربان

مترادف دلسوز : رئوف، رحم دل، رحیم، شفیق، غمخوار، غمگسار، مشفق، مهربان

دلسوز

<hr> مترادف دلسوزی : ترحم، تسلی، توجه، رقت، شفقت، غمخواری، غمگساری، نرم دلی، همدردی

مترادف دلسوزی : ترحم، تسلی، توجه، رقت، شفقت، غمخواری، غمگساری، نرم دلی، همدردی

دلسوزی

دلسوزی بحال خود

دلسوزی کردن

دلسوزی کردن بر

<hr> مترادف دلشاد : بانشاط، خوشحال، دل به نشاط، دل زنده، زنده دل، شاد، شادمان، مسرور

مترادف دلشاد : بانشاط، خوشحال، دل به نشاط، دل زنده، زنده دل، شاد، شادمان، مسرور

دلشاد

دلشاد کردن

<hr> مترادف دلشده : خاطرخواه، دلباخته، شیدا، شیفته، عاشق، دیوانه، مجنون

مترادف دلشده : خاطرخواه، دلباخته، شیدا، شیفته، عاشق، دیوانه، مجنون

دلشده

<hr> مترادف دلشوره : اضطراب، تشویش، دلهره، قلق <hr> متضاد دلشوره : آرامش

مترادف دلشوره : اضطراب، تشویش، دلهره، قلق متضاد دلشوره : آرامش

دلشوره

دلفروز

<hr> مترادف دلفریب : افسونگر، جذاب، دلبر، دلربا، طناز، عشوه گر، فتان، فسون ساز، لَوَند، ملیح

مترادف دلفریب : افسونگر، جذاب، دلبر، دلربا، طناز، عشوه گر، فتان، فسون ساز، لَوَند، ملیح

واژه های حرف "د" - مترادف و متضاد