روان پاکساز

روان پاکسازی

روان پزشک

روان پزشکی

روان کاوی

روان کردن

<hr> مترادف روانبخش : جانبخش، جان پرور، جانفزا، روح افزا، روح انگیز، روحبخش، روحپرور

مترادف روانبخش : جانبخش، جان پرور، جانفزا، روح افزا، روح انگیز، روحبخش، روحپرور

روانبخش

روانداز

روانشناس

<hr> مترادف روانه : اعزام، گسیل، راهی، رونده، عازم

مترادف روانه : اعزام، گسیل، راهی، رونده، عازم

روانه

روانه ساختن

روانه شدن

روانه کردن

روانکاو

روانکاوی کردن

<hr> مترادف روانی : جریان، روحی، سلاست، طلاقت

مترادف روانی : جریان، روحی، سلاست، طلاقت

روانی

روانی بیان

<hr> مترادف روایت : حدیث، حکایت، داستان، نقل <hr> برابر پارسی : باز گفتن، بازگفت، داستان، رویدادگویی، گفتار

مترادف روایت : حدیث، حکایت، داستان، نقل برابر پارسی : باز گفتن، بازگفت، داستان، رویدادگویی، گفتار

روایت

روایت شده

روایت متداول

<hr> مترادف روایتگر : راوی، محدث، داستانسرا، قصه گو <hr> برابر پارسی : بازگو (ینده)

مترادف روایتگر : راوی، محدث، داستانسرا، قصه گو برابر پارسی : بازگو (ینده)

روایتگر

روایتی

<hr> مترادف روایی : حلیت، سزاواری، رواج، رونق

مترادف روایی : حلیت، سزاواری، رواج، رونق

روایی

روبارب زینتی

روباز

<hr> مترادف روبان : بند، نوار

مترادف روبان : بند، نوار

روبان

روبان یا حمایل زینتی روی شانه

روباه

روباه بازی

روباه بازی کردن

روباه صفت

روباه صفتی

روباه ماده

روببالا

روبترقی

روبخاور

<hr> مترادف روبراه : سالم، مجهز، مرتب، آماده، مهیا، سرحال، کوک

مترادف روبراه : سالم، مجهز، مرتب، آماده، مهیا، سرحال، کوک

روبراه

روبراه ساختن

روبراه شدنی

روبراهی

روبرداری

روبرداری کردن

<hr> مترادف روبرو : برابر، پیش رو، جلو، حضوراً، رویارو، قبال، متقابل، محاذی، مقابل، مواجه، نزد <hr> متضاد روبرو : عقب

مترادف روبرو : برابر، پیش رو، جلو، حضوراً، رویارو، قبال، متقابل، محاذی، مقابل، مواجه، نزد متضاد روبرو : عقب

واژه های حرف "ر" - مترادف و متضاد