صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ف" - مترادف و متضاد
فرمان شناسی
فرمان عفو
فرمان عقب گرد
فرمان فرمای
فرمان قانون
فرمان یادستوری بصورت استدعا
فرمان یار
فرمانبر
فرمانبردار
فرمانبرداری
فرمانبرداری کردن
فرمانبری
فرماندار
فرماندار مستملکات
فرماندار کل
فرمانداری
فرمانداری کردن
فرمانده
فرمانده ارتشی
فرمانده تیپ
فرمانده طبالان
فرمانده کشتی بازگانی
فرمانده کل
فرمانده کل قوا
فرمانده یا خلبان هواپیما
فرماندهء ناوگان
فرماندهی
فرماندهی کردن
فرمانروا
فرمانروای مطلق
فرمانروای مقتدر
فرمانروایی
فرمانفرما
فرمانی
فرمایش
فرمدار
فرمند
فرمودن
فرموده
فرمول
فرمول بندی
فرمول بندی کردن
فرمول سازی
فرموک
فرمیوم
فرنشین
فرنود
فرنگ
بیشتر