گلچینی

<hr> مترادف گلکار : بنا، گلغر

مترادف گلکار : بنا، گلغر

گلکار

<hr> مترادف گلگشت : تفرج، تماشا، سیر، گشت، باغ، گلزار، گلستان

مترادف گلگشت : تفرج، تماشا، سیر، گشت، باغ، گلزار، گلستان

گلگشت

<hr> مترادف گلگون : سرخ، گلرنگ، گل فام، گلی

مترادف گلگون : سرخ، گلرنگ، گل فام، گلی

گلگون

گلگون کردن

<hr> مترادف گلگونه : آلگونه، روژ، سرخاب، غازه

مترادف گلگونه : آلگونه، روژ، سرخاب، غازه

گلگونه

گلگونی

گلگیر

<hr> مترادف گلی : آل، گلفام، گلرنگ، گلگون

مترادف گلی : آل، گلفام، گلرنگ، گلگون

گلی

گلی شدن

گلی کردن

گلیز

گلیز مالیدن

گلیسیرین

<hr> مترادف گلیم : پلاس، جل، فرش

مترادف گلیم : پلاس، جل، فرش

گلیم

گلیم پشمی

<hr> مترادف گم : غایب، مفقود، ناپدید، ناپیدا، نامرئی، گمراه، سردرگم <hr> متضاد گم : پیدا، یافت

مترادف گم : غایب، مفقود، ناپدید، ناپیدا، نامرئی، گمراه، سردرگم متضاد گم : پیدا، یافت

گم

گم شدن

<hr> مترادف گم شده : پی گم، گم نشان، مفقود، مفقودالاثر، ناپدید، خودباخته، تباه شده، ضایع، نابود <hr> متضاد گم شده : یافته

مترادف گم شده : پی گم، گم نشان، مفقود، مفقودالاثر، ناپدید، خودباخته، تباه شده، ضایع، نابود متضاد گم شده : یافته

گم شده

گم کردن

گماردن

گمارش

گماشت

گماشت شناس

گماشتن

گماشتن بر

<hr> مترادف گماشته : بنده، چاکر، خدمتکار، فرمانبردار، قراول، مامور، محافظ، مراقب، مستخدم، ملازم، نگاهبان، نوکر، وکیل

مترادف گماشته : بنده، چاکر، خدمتکار، فرمانبردار، قراول، مامور، محافظ، مراقب، مستخدم، ملازم، نگاهبان، نوکر، وکیل

گماشته

<hr> مترادف گماشتگی : ماموریت، نوکری

مترادف گماشتگی : ماموریت، نوکری

گماشتگی

<hr> مترادف گمان : پندار، پنداشت، تخمین، تصور، توهم، حدس، خیال، زعم، شک، ظن، فرض، فکر، وهم، باور، ایهام <hr> متضاد گمان : یقین

مترادف گمان : پندار، پنداشت، تخمین، تصور، توهم، حدس، خیال، زعم، شک، ظن، فرض، فکر، وهم، باور، ایهام متضاد گمان : یقین

گمان

گمان بردن

گمان داشتن

گمان کردن

<hr> مترادف گمانه : ظن، مظنه، احتمال

مترادف گمانه : ظن، مظنه، احتمال

گمانه

گمانه زدن

<hr> مترادف گمراه : ضال، غاوی، منحرف، منحط، ویلان، کژراه، سیاه دل، فاسد، ملحد <hr> متضاد گمراه : مهتدی

مترادف گمراه : ضال، غاوی، منحرف، منحط، ویلان، کژراه، سیاه دل، فاسد، ملحد متضاد گمراه : مهتدی

گمراه

گمراه سازی

گمراه شدن

گمراه شدنی

گمراه شده توسط نفس خود

گمراه کردن

گمراه کردن و بردن

گمراه کننده

گمراه کننده زنان

<hr> مترادف گمراهی : انحراف، بغی، ضلال، ضلالت، غوایت، کج روی <hr> متضاد گمراهی : اهتدا

مترادف گمراهی : انحراف، بغی، ضلال، ضلالت، غوایت، کج روی متضاد گمراهی : اهتدا

واژه های حرف "گ" - مترادف و متضاد