صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ب" - فارسی به عربی
بدام انداختن
بدام عشق انداختن
بدام کشیدن
بدان وسیله
بدانجا
بداندیشی
بداهتا
بداهنگ
بداهنگی
بدبخت
بدبختانه
بدبختی
بدبختی اور
بدبده
بدبو
بدبو کردن
بدبکار بردن
بدبین
بدبین وعیبجو پیرو مکتب کلبیون
بدبینی
بدتر
بدتر از همه امتیاز اوردن
بدتر از همه( ) امتیاز اوردن (در مسابقه)
بدتر شدن
بدتر کردن
بدترکیب
بدتری
بدترین
بدجلوه دادن
بدجنس
بدجنسی
بدحال
بدحرفی کردن
بدخلق
بدخو
بدخواه
بدخواهی
بدخواهی کردن
بدخیم
بدذات
بدرد اوردن
بدرد خوردن
بدرستی
بدرفتارى
بدرفتاری
بدرفتاری کردن
بدرفتاری کردن نسبت به
بدرقه
بیشتر