فارسی به عربی

ورقه پوچ

<hr> مترادف ورم : آماس، آماه، باد، برآمدگی، پف، پیله، تورم، دمل، نفخ <hr> برابر پارسی : آماس، باد

مترادف ورم : آماس، آماه، باد، برآمدگی، پف، پیله، تورم، دمل، نفخ برابر پارسی : آماس، باد

ورم

ورم لوزتین

ورم لوزه

ورم معده

ورم مفاصل

ورم چرکی

ورم کرده

ورم گلو

<hr> مترادف ورود : دخول، رسید، مدخل، وصول <hr> برابر پارسی : آمدن، درآمدن، درون شدن، توآمدن، تورفتن، رسیدن، درونروی، درونشد، راهیابی

مترادف ورود : دخول، رسید، مدخل، وصول برابر پارسی : آمدن، درآمدن، درون شدن، توآمدن، تورفتن، رسیدن، درونروی، درونشد، راهیابی

ورود

ورود بخانه ای درشب بقصد ارتکاب جرم

ورود بخشکی

ورود ناگهانی پلیس

<hr> برابر پارسی : درآیه، پذیرانه

برابر پارسی : درآیه، پذیرانه

ورودیه

ورور

ورور کردن

<hr> مترادف ورید : سیاهرگ، عرق <hr> متضاد ورید : سرخرگ، شریان <hr> برابر پارسی : رگ، سیاهرگ

مترادف ورید : سیاهرگ، عرق متضاد ورید : سرخرگ، شریان برابر پارسی : رگ، سیاهرگ

ورید

وریدهای شکمی

<hr> مترادف وزارت : حکومت، صدارت <hr> برابر پارسی : دیوان

مترادف وزارت : حکومت، صدارت برابر پارسی : دیوان

وزارت

وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى ایران

وزارت مختار

<hr> برابر پارسی : دیوان سرا

برابر پارسی : دیوان سرا

وزارتخانه

<hr> مترادف وزش : نسیم، نفحه، وزیدن

مترادف وزش : نسیم، نفحه، وزیدن

وزش

وزش سخت

وزش نسیم

<hr> مترادف وزغ : غوک، قورباغه

مترادف وزغ : غوک، قورباغه

وزغ

<hr> مترادف وزن : اندازه، ثقل، سنگینی، مقدار، ریتم، سجع، ضرب <hr> برابر پارسی : سنگینی، گرانسنگی، ارزش، آهنگ

مترادف وزن : اندازه، ثقل، سنگینی، مقدار، ریتم، سجع، ضرب برابر پارسی : سنگینی، گرانسنگی، ارزش، آهنگ

وزن

وزن داشتن

وزن زیادی

وزن سرجمع چیزی

وزن سرجمع چیزی( )

وزن شعر

<hr> برابر پارسی : کشیدن، سنجیدن، ترازیدن

برابر پارسی : کشیدن، سنجیدن، ترازیدن

وزن کردن

وزنده

وزنه متحرک

وزنه متعادل

وزوز

وزوز کردن

وزوزکن

<hr> مترادف وزیدن : دمیدن، نفح، وزش

مترادف وزیدن : دمیدن، نفح، وزش

وزیدن

وزیدن (مانند نسیم)

وزیدن بر

<hr> مترادف وزیر : دستور، صاحبدیوان، فرزین

مترادف وزیر : دستور، صاحبدیوان، فرزین

وزیر

وزیر مختار

وزیر نمود

وزیری

<hr> مترادف وزین : پروزن، ثقیل، سنگین، گران، گران سنگ، باوقار، رزین، سنجیده، گرانقدر، موقر، مهم <hr> متضاد وزین : سبک <hr> برابر پارسی : سنگین، ارزشمند، گرانسنگ، گرانمایه

مترادف وزین : پروزن، ثقیل، سنگین، گران، گران سنگ، باوقار، رزین، سنجیده، گرانقدر، موقر، مهم متضاد وزین : سبک برابر پارسی : سنگین، ارزشمند، گرانسنگ، گرانمایه

واژه های حرف "و" - فارسی به عربی