decompression disease

decompression melting or melting or melting

decompression or compression or compression

decompression sickness

decompression value

decompression zone

decompressions

decompressive

deconcatenate

deconcentrate

deconcentrated

deconcentrating

deconcentration

decondensation

decondition

deconditioned

deconfined

deconfinement

decongest

<hr> (داروسازی) بادبر، (گرفتگی بینی و سینه) راه گشا، احتقان زدا، گرفتگی بر، ضد احتقان

(داروسازی) بادبر، (گرفتگی بینی و سینه) راه گشا، احتقان زدا، گرفتگی بر، ضد احتقان

decongestant

decongestants

decongested

decongesting

decongestion

decongestive

decongests

<hr> دنیوى کردن، غیر روحانى کردن، رهاکردن

دنیوى کردن، غیر روحانى کردن، رهاکردن

deconsecrate

deconsecrated

deconsecrating

deconsecration

deconsider

deconsideration

deconsolidation

deconstruct

deconstructing

<hr> (نقد ادبی ـ این عقیده: به خاطر ویژگی های لسان انسانی هیچ متنی دارای معنی ثابت و منسجم نیست) واسازی

(نقد ادبی ـ این عقیده: به خاطر ویژگی های لسان انسانی هیچ متنی دارای معنی ثابت و منسجم نیست) واسازی

deconstruction

deconstructionism

deconstructionist

deconstructivism

<hr> (از مواد آلاینده و مضر مانند مواد تابشگر و گازهای زهرین زدودن) آلایش زدایی کردن، آلایش بری کردن، از الودگی مبرا کردن

(از مواد آلاینده و مضر مانند مواد تابشگر و گازهای زهرین زدودن) آلایش زدایی کردن، آلایش بری کردن، از الودگی مبرا کردن

decontaminate

decontaminated

decontaminates

decontaminating

<hr> گندزدایى، ضد عفونى علوم نظامى : رفع الودگى

واژه های حرف "d"