reciprocality

reciprocalize

<hr> از دوسو، از دوسر، متقابلا، معکوسا

از دوسو، از دوسر، متقابلا، معکوسا

reciprocally

reciprocalness

reciprocals

reciprocant

reciprocantive

<hr> معنی : جبران کردن، تلافی کردن، عمل متقابل کردن، معامله بمثل کردن، دادن و گرفتن <hr> معانی دیگر : معامله به مثل کردن، متقابلا عمل کردن، برابر کنش کردن، بازکنش کردن، مبادله کردن، دو سویه بودن یا کردن، دارای حرکت متناوب (به پس و پیش یا بالا و پایین) کردن، پیستونی کردن یا شدن

معنی : جبران کردن، تلافی کردن، عمل متقابل کردن، معامله بمثل کردن، دادن و گرفتن معانی دیگر : معامله به مثل کردن، متقابلا عمل کردن، برابر کنش کردن، بازکنش کردن، مبادله کردن، دو سویه بودن یا کردن، دارای حرکت متناوب (به پس و پیش یا بالا و پایین) کردن، پیستونی کردن یا شدن

reciprocate

reciprocate favors

reciprocated

<hr> معنی : متقابل <hr> معانی دیگر : پس وپیش رو، دوسورو، دارای حرکات متناوب

معنی : متقابل معانی دیگر : پس وپیش رو، دوسورو، دارای حرکات متناوب

reciprocating

reciprocating compressor

reciprocating compressors

reciprocating engine

reciprocating knife

reciprocating movement

reciprocating mower

reciprocating pump

reciprocating saw

reciprocating scratcher

reciprocating traverse

<hr> معنی : عمل متقابل <hr> معانی دیگر : عمل متقابل

معنی : عمل متقابل معانی دیگر : عمل متقابل

reciprocation

reciprocation screen

reciprocatist

reciprocative

reciprocator

reciprocatory

reciprocities

<hr> معنی : عمل متقابل، معامله بمثل <hr> معانی دیگر : دوسویگی، تقابل، معامله ی به مثل، بده و بستان، پستایش

معنی : عمل متقابل، معامله بمثل معانی دیگر : دوسویگی، تقابل، معامله ی به مثل، بده و بستان، پستایش

reciprocity

reciprocity law

reciprocity theorem

recircle

recircled

recircles

recircling

recirculate

recirculated

recirculates

recirculating

recirculation

recirculation pumping station

recirculations

recirculator

<hr> لغو، فسخ، باطل سازی، ابطال، برش، قطع، سرشاخه زنی، هرس

لغو، فسخ، باطل سازی، ابطال، برش، قطع، سرشاخه زنی، هرس

واژه های حرف "r"