take through

take through the gauntlet

take time

take time off

take time out

take time outs

<hr> 1- عادت کردن، خوگرفتن 2- پناه بردن به، (به محلی) رفتن 3- (به کار یا مطالعه و غیره) پرداختن 4- (از کسی) خوش آمدن، به دل راه دادن

1- عادت کردن، خوگرفتن 2- پناه بردن به، (به محلی) رفتن 3- (به کار یا مطالعه و غیره) پرداختن 4- (از کسی) خوش آمدن، به دل راه دادن

take to

take to be

take to bring back

<hr> گریختن، فرار کردن، به چاک زدن

گریختن، فرار کردن، به چاک زدن

take to flight

<hr> 1- (با دقت) گوش فرا دادن، (حرف کسی را) به گوش گرفتن، بر دل (خود) نشاندن، مورد ملاحظه ی جدی قرار دادن 2- رنجیده شدن، (حرف کسی را) به دل گرفتن

1- (با دقت) گوش فرا دادن، (حرف کسی را) به گوش گرفتن، بر دل (خود) نشاندن، مورد ملاحظه ی جدی قرار دادن 2- رنجیده شدن، (حرف کسی را) به دل گرفتن

take to heart

<hr> فرار کردن، پا به فرار گذاشتن

فرار کردن، پا به فرار گذاشتن

take to one's heels

take to pieces

take to sb’s heels

<hr> خیلی خوب آموختن، مثل آب انجام دادن

خیلی خوب آموختن، مثل آب انجام دادن

take to something like duck to water

take to storm

take to task

take to the lam

take to the next level

<hr> ولگرد شدن، ولگردی کردن، خانه به دوشی کردن

ولگرد شدن، ولگردی کردن، خانه به دوشی کردن

take to the road

take to the street

<hr> زن گرفتن، ازدواج کردن، به زنی گرفتن

زن گرفتن، ازدواج کردن، به زنی گرفتن

take to wife

take together

take toll

take too much for granted

take tours

take trouble

take turn

<hr> به نوبت (کاری را) انجام دادن، نوبتی کردن

به نوبت (کاری را) انجام دادن، نوبتی کردن

take turns

take two birds with a stone

take unawares

take under advisement

<hr> 1- افراشتن، بلند کردن، بالابردن 2- (لباس و غیره) تو گرفتن، کوتاه کردن، تنگ کردن 3- جذب کردن، در آشامیدن 4- پذیرفتن، به عهده گرفتن 5- ادامه دادن 6- علاقمند شدن به 7- جاگرفتن

1- افراشتن، بلند کردن، بالابردن 2- (لباس و غیره) تو گرفتن، کوتاه کردن، تنگ کردن 3- جذب کردن، در آشامیدن 4- پذیرفتن، به عهده گرفتن 5- ادامه دادن 6- علاقمند شدن به 7- جاگرفتن

take up

take up a sport

<hr> 1- طغیان کردن، به جنگ متوسل شدن 2- در مشاجره یا مرافعه ای شرکت کردن

1- طغیان کردن، به جنگ متوسل شدن 2- در مشاجره یا مرافعه ای شرکت کردن

واژه های حرف "t"