undutiable

<hr> معنی : وظیفه نشناس <hr> معانی دیگر : وظیفه نشناس

معنی : وظیفه نشناس معانی دیگر : وظیفه نشناس

undutiful

undutifully

undutifulness

unduty

undwarfed

undwellable

undwelt

undy

undyable

undye

undyeable

undyed

<hr> معنی : پایدار، لایزال، فنا ناپذیر، غیر فانی <hr> معانی دیگر : همیشگی، ابدی، نمردنی، جاودانی

معنی : پایدار، لایزال، فنا ناپذیر، غیر فانی معانی دیگر : همیشگی، ابدی، نمردنی، جاودانی

undying

undyingly

undyingness

undynamic

undynamically

undynamited

uneager

uneagerness

uneagled

uneared

unearly

unearn

<hr> کسب نشده، از طریق کار به دست نیامده (مانند سود سهام یا بهره ی بانک)، باد آورده، ناسزاوار، بیش از استحقاق

کسب نشده، از طریق کار به دست نیامده (مانند سود سهام یا بهره ی بانک)، باد آورده، ناسزاوار، بیش از استحقاق

unearned

unearned income

<hr> (افزایش بهای زمین و غیره نه به خاطر بهسازی بلکه به خاطر عوامل دیگر مانند ازدیاد جمعیت) اضافه بهای ملک، اضافه بها، ازدیاد ارزش

(افزایش بهای زمین و غیره نه به خاطر بهسازی بلکه به خاطر عوامل دیگر مانند ازدیاد جمعیت) اضافه بهای ملک، اضافه بها، ازدیاد ارزش

unearned increment

unearned interest

unearned money

unearned revenue

unearned revenues

unearned run

unearned service fees

unearnest

unearnestly

unearnestness

<hr> معنی : حفاری کردن، از زیرخاک در اوردن، از لانه بیرون کردن، افتابی کردن، از زیر دراوردن <hr> معانی دیگر : آشکار کردن، افشا کردن، آفتابی کردن، برملا کردن، (از زیر خاک) درآوردن

معنی : حفاری کردن، از زیرخاک در اوردن، از لانه بیرون کردن، افتابی کردن، از زیر دراوردن معانی دیگر : آشکار کردن، افشا کردن، آفتابی کردن، برملا کردن، (از زیر خاک) درآوردن

unearth

unearthed

unearthliness

<hr> معنی : عجیب و غریب، غیرزمینی <hr> معانی دیگر : ناوابسته به کره ی زمین، فوق طبیعی، ماوراالطبیعه، اسرار آمیز، سری، شبح گونه

معنی : عجیب و غریب، غیرزمینی معانی دیگر : ناوابسته به کره ی زمین، فوق طبیعی، ماوراالطبیعه، اسرار آمیز، سری، شبح گونه

واژه های حرف "u"