undersoil

undersold

undersole

undersomething

undersong

undersorcerer

undersort

undersow

undersparred

underspecies

underspecification

underspecified

underspecify

underspend

underspending

underspent

undersphere

underspin

underspinner

underspliced

underspreading

underspring

undersprout

underspurleather

undersquare

understaff

<hr> دچار کمبود کارمند، کم کارمند، کم کارمند an understaffed bank یک بانک دچار کمبود کارمند

دچار کمبود کارمند، کم کارمند، کم کارمند an understaffed bank یک بانک دچار کمبود کارمند

understaffed

understage

understain

understairs

understamp

<hr> معنی : درک کردن، دریافتن، رساندن، فهمیدن، سردرآوردن از، ملتفت شدن <hr> معانی دیگر : شیرفهم کردن یا شدن، آشنا بودن، قلق چیزی را دانستن، اطلاع داشتن، سررشته داشتن، پنداشتن، فرض کردن، برداشت داشتن، استنتاج کردن، نتیجه گرفتن، (با کسی) تفاهم داشتن، معنی ضمنی داشتن، (در بطن چیزی) مستتر بودن

معنی : درک کردن، دریافتن، رساندن، فهمیدن، سردرآوردن از، ملتفت شدن معانی دیگر : شیرفهم کردن یا شدن، آشنا بودن، قلق چیزی را دانستن، اطلاع داشتن، سررشته داشتن، پنداشتن، فرض کردن، برداشت داشتن، استنتاج کردن، نتیجه گرفتن، (با کسی) تفاهم داشتن، معنی ضمنی داشتن، (در بطن چیزی) مستتر بودن

understand

understand one another

understand'

understandability

understandable

understandableness

understandably

understanded

understander

<hr> معنی : توافق، فهم، هوش، خرد، ادراک، تظر، فهمیده، با هوش، مطلع، ماهر <hr> معانی دیگر : درک، اندریافت، ویر، برداشت، استنتاج، شناخت، قوه ی ادراک، عقل، درایت، شعور انسانی، تفاهم، فهیم، بافهم و شعور، عاقل، بادرایت، موافقت

معنی : توافق، فهم، هوش، خرد، ادراک، تظر، فهمیده، با هوش، مطلع، ماهر معانی دیگر : درک، اندریافت، ویر، برداشت، استنتاج، شناخت، قوه ی ادراک، عقل، درایت، شعور انسانی، تفاهم، فهیم، بافهم و شعور، عاقل، بادرایت، موافقت

understanding

understanding letter of

understanding people

understanding person

understandingly

understandings

<hr> معنی : دست کم گرفتن، حقیقت را اظهار نکردن <hr> معانی دیگر : کوچکتر یا کمتر از واقعیت نشان دادن، کم نمودن، شکسته نفسی کردن

معنی : دست کم گرفتن، حقیقت را اظهار نکردن معانی دیگر : کوچکتر یا کمتر از واقعیت نشان دادن، کم نمودن، شکسته نفسی کردن

understate

<hr> خوددارانه، عاری از مبالغه، کم نمایانه

خوددارانه، عاری از مبالغه، کم نمایانه

understated

واژه های حرف "u"