لغت نامه دهخدا

شذه

شذو

شذوات

شذوذ

شذور

شذونه

شذونی

شذکار

شذیار

شذیاریدن

<hr> مترادف شر : بدی، تباهی، فساد، آشوب، شورش، غائله، فتنه <hr> متضاد شر : خیر <hr> برابر پارسی : بد، بدنهادی، آزاررسانی، بدی

مترادف شر : بدی، تباهی، فساد، آشوب، شورش، غائله، فتنه متضاد شر : خیر برابر پارسی : بد، بدنهادی، آزاررسانی، بدی

شر

شر اندیش

شر اندیشی

شر انگیختن

شر انگیزی

شر خریدن

شر خوردن

شر خیوه

شر فروختن

شر نبذ

شر و شور

شر و فساد

شر و منشر

<hr> برابر پارسی : یاوه، چرند

برابر پارسی : یاوه، چرند

شر و ور

شر کسی

شرا

شراء

شرائص

شرائف

شرائک

<hr> مترادف شراب : باده، خمر، رحیق، سلیل، صهبا، مدام، مسکر، مل، می، نبید، نبیذ <hr> برابر پارسی : می، باده، آب رز، نوشیدنی

مترادف شراب : باده، خمر، رحیق، سلیل، صهبا، مدام، مسکر، مل، می، نبید، نبیذ برابر پارسی : می، باده، آب رز، نوشیدنی

شراب

شراب افکندن

شراب انداختن

<hr> مترادف شراب خانه : خرابات، خمخانه، رسومات، شرابکده، میخانه، میکده <hr> برابر پارسی : میکده، خُمکده، خُمخانه

مترادف شراب خانه : خرابات، خمخانه، رسومات، شرابکده، میخانه، میکده برابر پارسی : میکده، خُمکده، خُمخانه

شراب خانه

<hr> مترادف شراب خواره : باده پیما، باده گسار، باده نوش، شرابخوار، شراب خور، میخواره، نبیدخوار

مترادف شراب خواره : باده پیما، باده گسار، باده نوش، شرابخوار، شراب خور، میخواره، نبیدخوار

شراب خواره

شراب خوارگی

<hr> مترادف شراب خواری : باده پیمایی، باده گساری، باده نوشی، میخواری، میگساری | باده پیمایی، باده گساری، میخواری، میگساری <hr> برابر پارسی : می خوارگی

مترادف شراب خواری : باده پیمایی، باده گساری، باده نوشی، میخواری، میگساری | باده پیمایی، باده گساری، میخواری، میگساری برابر پارسی : می خوارگی

واژه های حرف "ش" - لغت نامه دهخدا